ابن سینا با چشم خود،خزان چراغ عقل را دید؛ خواسته ابوسعید از شیخ الرئیس
به گزارش خبرنگار مهر، حکیم ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا و شیخ الرئیس از فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ ایران زمین است که آثار او به ویژه در فلسفه و پزشکی در جهان شناخته شده و تأثیرگذار بوده است. او در عمر ۵۷ ساله اش ۴۵۰ کتاب […]
به گزارش خبرنگار مهر، حکیم ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا و شیخ الرئیس از فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ ایران زمین است که آثار او به ویژه در فلسفه و پزشکی در جهان شناخته شده و تأثیرگذار بوده است. او در عمر ۵۷ ساله اش ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشته است که شمار زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفه است. به همین منظور با قاسم پورحسن از اساتید گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی گفتگو داشته ایم که در ادامه بخش نخست آن را میخوانید.
*برخی بر این عقیده هستند که ابنسینا مباحثی در خصوص اخلاقیات دارد که اگرچه به تفصیل بیان نشده اما میشود آن را در آرا و نظراتش جست. نظر شما در این باره چیست؟
فرض متداول و قالب این هست که فیلسوفان اسلامی غیر از فارابی اندیشهای در قلمرو اجتماعیات یا به معنای پیشینیانی که بیان میکردند «حکمت عملی» یا در باب اجتماع مدنی ندارند. دیدگاه فارابی هم ناظر بر آنچه بر اندیشههای یونانیان داشت. و چون پس از فارابی، فیلسوفان مسلمان تا حدودی از یونان جدا شدند، آن نگره حکمت عملی که از یونانیان به ارث برده بودند هم فروپاشید و فلسفه اسلامی مساوی شد با مباحث انتزاعی.
اما دیدگاه سریعتر که بیبنیاد هست و برخلاف ادله بسیار زیادی که عرض خواهم کرد در ابنسینا، این هست که اصلاً ابنسینا چیزی درباره اخلاق ندارد، درباره اخلاق و جامعه ندارد، درباره زمامداری ندارد برخلاف فارابی. من به تفصیل در پیشگفتار کتاب «ابنسینا جامعه و اخلاق» این مباحث را بحث کردم، اما نکاتی که حالا میخواهم بگویم، این ادله بیشتر هست. اولاً به نظر میآید این گونه اشکالات ریشه در ناآگاهی عمیق و متأسفانه هولناک در باب فلسفه اسلامی دارد. یعنی یک بخش بسیار مهمی از اندیشههای فیلسوفان اسلامی بهواسطه یک فرض غلط کاملاً مغفول مانده است.
اگر ما رساله بسیار کوچک «فی العهد» ابنسینا را باز کنیم و بخوانیم، و ببینیم که ابن سینا بیان میکند چگونه یک جامعه فرو میپاشد، و بگوید با حکمرانی بد چگونه یک جامعه از فضیلت دور میشود، و با زمامداری نیک چگونه به سمت فضیلت و اخلاق گرایش پیدا میکند — با این شواهد چه خواهیم گفت؟ اگر بگوییم اینها اتفاقی هستند، این باور از آن فرض بدتر است؛ یعنی آگاهانه نمیخواهیم آنچه را که در تفکر فیلسوفان مسلمان شکل گرفته، بپذیریم.
نکته اول این هست که عمده فیلسوفان، آرا اجتماعی و حوزه انضمامی را در ذیل آثار اصلی فلسفی خود مطرح میکردند. افلاطون در «جمهوریت» مطرح میکند. فارابی در آرای اهل مدینه الفاضله که حداقل تا فصل بیست و ششم مباحث کاملاً متافیزیکی است. ابنسینا در مقاله دهم اشاراتی مطرح میکند. من حالا درباره آن رسالههای نکاتی را عرض میکنم گرچه فرصت نیست که همه آنها را بیان کنم.
نکته اول این هست اگر ادعا کنیم که ابنسینا آثار خاصی در حوزه اخلاق، اجتماع، زمامداری، تربیت و جامعه ننوشته، بنابراین دیدگاهی در حکمت عملی آنچنان که فارابی مطرح کرد ارائه نکرده، این ناشی از ناآگاهی از آثار مهم ابنسیناست. ابنسینا علاوه بر اینکه در آثار اصلیاش همانند سایر فیلسوفان اخلاق و جامعه را مطرح میکند، در آثار خاصی نیز بیان داشته: از جمله رساله الاخلاق، الانفعالات النفسانیه، رساله العهد، رساله تدبیر المنزلیه، رساله سیاست و رسالههای دیگری که به تفصیل بر اساس خوانش بنیادین از متن ابنسینا در جلد دوم کتاب ابنسینا آورده شده و به زودی چاپ خواهد شد.
*پس چرا این باور رایج شده که ابنسینا در این حوزهها سکوت کرده است؟
چون بسیاری از پژوهشگران بهجای مطالعه مستقیم متون، به دنبال قالبهای آماده و فرضیات پیشین میگردند. این باور ناشی از یک ناآگاهی عمیق است. اگر کسی رساله تدبیر المنزلیه را بخواند، میبیند که ابنسینا در آن به مسائل تربیت، اخلاق، مدیریت خانواده و ساختار اجتماعی پرداخته است. یا در رساله العهد به طور صریح درباره زمامداری، فساد سیاسی و تأثیر حکومت بر اخلاق جامعه سخن میگوید. اینها نه اشارات تصادفی هستند، نه فلزات پراکنده. اینها بخشی از یک نظام اندیشهای است که در فلسفه ابن سینا جای دارد، اما به دلیل تمرکز بیش از حد بر متافیزیک و منطق، از آن غافل شدهایم.
*آیا شرایط تاریخی زمان ابنسینا بر این نگرش او تأثیر گذاشته است؟
بله، و این نکته بسیار مهمی است. مرحوم علامه جعفری عبارت بسیار شگرف و دقیقی دارد درباره قیام حضرت سیدالشهدا. من پیشنهاد میکنم حتماً گوش بدهید. میگوید: «پس از رحلت پیامبر اکرم، جامعه اسلامی دچار خزان عجیبی شد و با سیطره امویان، آنچنان این پژمردگی تشدید شد که قابل وصف نیست. سیدالشهدا اینها را به چشم دید.» حالا این استعاره و تعبیر، درباره فارابی و ابن سینا هم صدق میکند. فارابی و ابن سینا با چشمان خودشان این خزان و خاموشی چراغ عقل را دیدند. آنها میدیدند که جامعه اسلامی از فضیلت و عقلانیت دور شده است. پس چرا باید ابن سینا همانند فارابی بگوید: «زمامداری نیک اینقدر مهم است که میتواند جامعه را به سمت خیر و فضیلت و اخلاق ببرد و زمامداری بد دقیقاً برعکس»؟ چرا ابن سینا در رساله تدبیر المنزلیه این حجم زیادی از مباحث مربوط به حوزه تربیت و اخلاق را مطرح میکند و میگوید: «جمعی شاکله مطلوب زندگی، همه اینها در پرتو تربیت صحیح است»؟ دقت کنید: این جمله یک جمله ساده نیست. این یک ادعای فلسفی بزرگ است که اساس زندگی مطلوب انسانی، تربیت است.
*آیا ابنسینا فقط برای نخبگان تفلسف میکرد یا پیامش جامعتر بود؟
یکی از دلایلی که ابنسینا به این مباحث میپردازد، این است که او به عنوان یک فیلسوف، میخواسته تأثیری واقعی در جامعه بگذارد. درخواست ابوسعید ابوالخیر از ابنسینا برای نوشتن رسالههایی در باب اخلاق، خود نشانهای از این است که حتی اهل حل و عقد زمان، از او انتظار داشتند که در این حوزه بنویسد. این نشان میدهد که ابن سینا فقط یک فیلسوف در برج عاجی نبود، بلکه فردی بود که درک عمیقی از بحران جامعه داشت و میخواست با تربیت، اخلاق و سیاست، راهی برای بازگشت به نظم و فضیلت پیدا کند.
*پس چه چیزی باعث شده این ابعاد از فکر ابنسینا کمتر شناخته شود؟
چند علت دارد اول، تمرکز بیش از حد بر شفاء و نجات به عنوان آثار اصلی، و غفلت از رسالههای کوتاه و تخصصی. دوم، تأثیر گرفتگی ما از باورهای غربی درباره تقسیمبندی فلسفه به «نظری» و «عملی»، در حالی که در فلسفه اسلامی این تقسیمبندی به شکل خطی وجود ندارد. سوم، فقدان خوانش بنیادین از متون. بسیاری از این رسالهها وجود دارند، اما ما آنها را نمیخوانیم، یا اگر میخوانیم، در چارچوب اشتباهی تفسیرشان میکنیم. اما حالا زمان آن رسیده که این فرضیهها را بازبینی کنیم و بپذیریم ابنسینا نه تنها در اخلاق و جامعه موضع دارد، بلکه یکی از عمیقترین و منسجمترین نظامهای اخلاقی و اجتماعی را در فلسفه اسلامی شکل داده است.
ادامه دارد…
دیدگاهتان را بنویسید