از «گنادل» تا دغدغههای اجتماعی و آئینی گروه «کلاغها»
غلامرضا خضری در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به پیوند آثارش با شاهکارهای شکسپیر از آسیبشناسی فرهنگی جامعه امروز خبر داد و این موضوع را تشریح و اظهار کرد: بیتردید همه ما علاقهمندان تئاتر، شاهکارهای بزرگ شکسپیر را خواندهایم، بارها از آنها اقتباس کردهایم، به شیوههای گوناگون اجرا بردهایم یا اجراهای متنوعشان را تماشا […]
غلامرضا خضری در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به پیوند آثارش با شاهکارهای شکسپیر از آسیبشناسی فرهنگی جامعه امروز خبر داد و این موضوع را تشریح و اظهار کرد: بیتردید همه ما علاقهمندان تئاتر، شاهکارهای بزرگ شکسپیر را خواندهایم، بارها از آنها اقتباس کردهایم، به شیوههای گوناگون اجرا بردهایم یا اجراهای متنوعشان را تماشا کردهایم.
وی اضافه کرد: سه اثر «مکبث»، «اتللو» و «هملت» را اگر از نظر تم نمایشی بررسی کنیم، بیشک باید به محورهای «خیانت»، «جنایت» و «فروپاشی روانی» اشاره کنیم؛ همانگونه که شما نیز بیان کردید.
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» افزود: در جهان امروز به دلیل کمبود عشق، محبت و عاطفه، شاهد فروپاشی روانی در تکتک آدمها هستیم و در نمایش «گنادل»، این فروپاشی را به شکلی عمیق در ذهن یک انسان میبینیم؛ فردی که پس از تجربه رویدادهای عاطفی، نه توان ادامه زندگی دارد و نه میتواند به روح و روان خود شکلی تازه بدهد تا بپذیرد که میتوان آدمهای دیگری را هم دوست داشت.
خضری تاکید کرد: شخصیت «کاوه» در این نمایش، جهانی مبتنی بر عشق دارد. او معشوقهای دارد، اما همچنان دیگران را نیز دوست میدارد و هرگز ظلم به کسی را روا نمیداند. حتی اگر بیمهری ببیند، مایل نیست آنها را در ذهن خود حذف کند. کاوه میخواهد آدمها باشند و به همه جهان نشان دهد که میتوان دیگران را دوست داشت، حتی اگر تنها یک معشوقه داشت.
وی افزود: در ارتباط با سه نمایشنامه یادشده، تماشاگران «گنادل» ممکن است در برهههایی به یاد آثار دیگر بزرگان بیفتند. این ارجاعات میتواند وسوسههای «مکبث» توسط شخصیت لیدی مکبث باشد، یا حسادت «اتللو» که به مرگ «دزدمونا» منجر میشود، و یا جاهطلبیها و تردیدهای شخصیت «هملت» در نمایشنامه مشهورش.
«گنادل» بهمثابه تراژدی معاصر
خضری گفت: رشته تحصیلی من روانشناسی بوده و تئاتر را به شکل متفاوتی فرا گرفته و آموزش دیدهام. به باور من، یک هنرمند تئاتر باید شناخت جامعهشناختی دقیقی از محیط اطراف خود داشته باشد، بهویژه در روزگار ما که با تمام سنتها، ریشهها، آئینها و حتی خرافات همراه است و در عین حال با مدرنیته و فناوری پیوند خورده و آسیبهایی را به ما وارد کرده است. ما نیز گاهی در برابر آن عقبنشینی کردهایم و گاهی با آغوش باز همه این عوامل را پذیرفتهایم و در نتیجه آنها در وجود ما ریشه دواندهاند.
وی ادامه داد: این نکته ارتباط مستقیم با پرسش شما دارد که آیا من آگاهانه به سمت این موضوع اجتماعی رفتهام یا نه. بیتردید پاسخ مثبت است. من این را وظیفه هنرمند میدانم که جامعه امروز خود را به تصویر بکشد و هشدار دهد که جامعه به سمت ماشینی و بیاحساس شدن پیش میرود؛ جامعهای که به عشقهای پوشالی رسیده و متأسفانه از مفهوم «عشق» به کلمهای، از نظر من، منحوس به نام «رابطه» تنزل پیدا کرده است.
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» افزود: چنین روابطی بیشک تاریخ مصرف دارند و به پایان میرسند. در حالی که جامعهای که زمانی به ارزشهایی چون پایبندی به تعهد، ایثار و مقاومت متکی بود، امروز به سمت ضد ارزشها متمایل شده است. این یک تراژدی هولناک است؛ دیگر افراد به آن معنا یکدیگر را دوست ندارند، یکدیگر را نمیپرستند و تعهدی نسبت به هم ندارند، و این پدیده در بخش عمدهای از جامعه به چشم میخورد.
وی گفت: من، به عنوان یک هنرمند، وظیفه خود میدانم که پیش از آنکه پدیده «جامعه بدون عشق» همچون طاعونی فراگیر شود، این وضعیت را به تماشاگر نشان دهم و بگویم: ببین در چه جامعهای زندگی میکنی، مراقب باش خودت بازیگر این نمایش نشده باشی.
خضری ادامه داد: وقتی میگویم «جامعه بدون عشق»، مقصود من صرفاً عشق میان دو جنس مخالف نیست. همانگونه که در «گنادل» نیز نشان دادهام، عشق واقعی این نیست که از کلمه «رابطه» استفاده کنیم و بگوییم مدتی کنار فردی بودیم و حالا زمانش به پایان رسیده است. انسانها نباید تاریخ انقضا داشته باشند.
وی بیان کرد: بله، من آگاهانه به این موضوع پرداختهام تا پیش از هر چیز درد شخصی خود را بیان کنم؛ من اکنون در جامعهای بدون عشق زندگی میکنم. جامعهای که در آن پول، قدرت، جاهطلبی، حسادت و دیگر خصلتهای منفی جایگزین روح و روان پاک انسان شده است و انسانیت رو به فراموشی رفته یا کاملاً محو شده است.
انسان در آئینه نمایش گنادل
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» گفت: ما بیشک به نمایشهایی چون «گنادل» نیاز داریم؛ آثاری که در آن تماشاگر گاه جای «کاوه» عاشق میشود، گاه چون «مهتاب» عاشقتر میشود و گاه همچون «اسب» وفادار میماند؛ یا در شخصیت «گلسار» میبیند که چگونه حسادت یا ندیدهشدن میتواند به خیانت بینجامد.
وی بیان کرد: اگر بخواهم کاملاً صادقانه درباره آن صحبت کنم، «گنادل» اثری است کاملاً دلی. بارها گفتهام این نمایش برآمده از ذهن خود خضری و تجربه آدمهایی است که در جامعه اطراف او بودهاند و همه حسها و لحظهها را برایش ساختهاند. ما ممکن است به آن برچسب «تراژیک» بزنیم یا آن را تراژدی بدانیم، زیرا تراژدی در ذات خود همین زندگیهای واقعی است.
خضری اضافه کرد: در این نمایش بیتردید به فضایی از کاتارسیس میرسیم؛ قهرمان داستان ما آسیب میبیند، سقوط میکند و از میان میرود. در کنار این، شاهد رسیدن ضدقهرمانها به خواستههایشان نیز هستیم. مجموع این عناصر، فضای تراژیکی را که لازم است ایجاد میکند و بله، میپذیرم که ما این عناصر اصلی را تا حد زیادی حفظ کردهایم.
عناصر بومی و نوآوری آئینی در گنادل
وی بیان کرد: اگر بخواهم باز هم درباره عناصر تراژیک این نمایش صحبت کنم، حتماً باید به استفاده از موسیقی زنده در اثر اشاره کنم؛ شامل خواندن آواها، نالهها و حتی بخشهایی از مصیبتخوانی که در طول اجرا شنیده میشود. این عناصر برگرفته از فضای تراژیک کلاسیک است و ما تا حد امکان تلاش کردهایم آئینها و فضاهای بومی را نشان دهیم، اما به شکلی مدرن که در ذهن شخصیت «کاوه» جریان دارد.
خضری ادامه داد: برای نمونه، زنانی را میبینیم که تابوشکنی کرده و در آغاز نمایش «هیامظلوم» میخوانند؛ آئینی که در اصل مردانه است، اما این بار زنان آن را اجرا میکنند. این آئین اعتراضی که ریشه در فضای کارگری جامعه قدیم ما دارد و بعدها به بخشی از آئینهای عزاداری تبدیل شده، در نمایش با حضور زنان، شکلی تازه پیدا میکند. به باور من، این یک تابوشکنی مهم است؛ زیرا زنان هیامظلوم را به شکلی اجرا میکنند که در جامعه امروز وجود ندارد، و با ضربآهنگها، آواها و مصیبتخوانی بر سر میکوبند و آن را با دیگر فرمها و آئینها ادغام کرده، شکل تازهای به آن میبخشند. این همان نوآوری است که میتوان به آن اشاره کرد.
وی افزود: این زنان با اجرای یک آئین زنانه به تماشاگران میگویند که ما میتوانیم بهعنوان یک زن اعتراض کنیم؛ هم با زبان مردانه و هم پس از آن با زبان مادرانه و زنانه، و هر دو برای ما ممکن است. ذهنیت شخصیت «کاوه» نیز در این زمینه، ذهنیتی فمینیستی و حامی زنان است. با وجود خصلتهای منفی موجود در داستان، در نمایشنامه میبینیم که کاوه همواره سعی میکند اشتباهات دیگران را بر عهده بگیرد و در نقش حامی و نجاتدهنده ظاهر شود.
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» تاکید کرد: در ادامه نوآوریهای آئینی، در نمایش آئین «زار» را بهطور مستقیم اجرا نمیکنیم، بلکه پریشانی ذهن کاوه نسبت به شخصیت «مهتاب» را در قالبی «زارگونه» به نمایش میگذاریم. حتی مهتاب نیز در ذهنیت کاوه حال و هوایی پریشان دارد که آن را با زبان آئین زار تصویر میکنیم.
وی افزود: یکی دیگر از نوآوریها مربوط به شخصیت «اسب» است. در جهان این نمایشنامه، حیوانات نیز جایگاه دارند و عشق، دوستی و محبت را درک میکنند. شوخی من این بود که نمایشنامه حتی به موضوع ضرورت حمایت از حیوانات هم اشاره دارد.
یک تراژدی بومی
خضری تصریح کرد: یکی از دلایلی که این نمایشنامه را در فضایی بومی و معاصر اجرا کردم همین بود که تماشاگران بوشهری بتوانند ارتباط بهتری برقرار کنند و با خود نگویند این داستان مربوط به صد یا دویست سال پیش است و امروز دیگر چنین نیست. میخواستم به تماشاگر بگویم که تو نیز ممکن است شبی مانند «کاوه»، تفنگی برداری، روبهروی آینه بایستی و خود را بهخاطر تنهایی و کمبود محبت از میان ببری.
وی ادامه داد: شخصیت کاوه عشق و محبتش را بیدریغ به جامعه اطرافش تزریق میکند، اما این جامعه عشق او را نمیبیند، و در نهایت او مجبور میشود این داستان را برای همیشه پایان دهد. البته تأکید میکنم که منظورم به هیچوجه تشویق به خودکشی نیست.
خضری گفت: کشتن در نمایش ما الزاماً به معنای شلیک گلوله به مغز نیست، بلکه استعارهای است از «مرگ عاطفی»؛ جایی که زندگی دیگر بیمعنا میشود، به شکل مصنوعی ادامه میدهی، خندههایت از دل برنمیآیند، و حتی نمیدانی چه وقت گریه میکنی یا میخندی. در این شرایط، همهچیز خلاصه میشود در عشقی که باید در آسمانها به دنبالش بگردی.
پیامهای اجتماعی و اخلاقی در تئاتر
وی افزود: بیتردید استفاده از آئینها و طراحی لباس در راستای نمایش عشق، جذابیتهای خاص خود را دارد. من تلاش کردهام با فرمها و میزانسنهایی کار کنم که دست تماشاگر را بیآنکه صرفاً نظارهگر بماند از جایگاهش بگیرم، او را روی صحنه بیاورم و بگویم: «تو گلسار هستی، تو ترنجی، تو کاوهای، تو مهتابی، تو اسبی… تو هرکدام از این شخصیتهایی، بیا با ما همراه شو.»
خضری خاطرنشان کرد: فضای بصری برای یک کارگردان چیزی فراتر از دیالوگگویی صرف است. نمیخواهم بازیگر فقط بیاید، جملهای بگوید و برود، بیآنکه برای چشم و ذهن تصویری به یاد ماندنی بگذارد. ما کوشیدهایم تصاویر کارگردانی را برای مخاطب به یک «آلبوم نوستالژیک» بدل کنیم؛ آلبومی که هر قابش، خاطرهای را در ذهن برانگیزد: «آه، من این لحظه را یک سال پیش زندگی کردهام… این یکی شش ماه پیش… یا حتی همین نیمساعت پیش.
وی افزود: آنچه در موضوعیت «گنادل» مرا به خود جذب میکند، ریشه در کودکیام دارد؛ از همان زمان که انسانی سرشار از تخیل بودم اما در فضای کوچک خانواده، تنها پسر و بی همبازی بودم. همان سالها تنهایی را لمس کردم؛ تنهاییای که شخصیت «کاوه» نیز با آن گره خورده است. او هم مثل من میخواست بگوید: «من تمام جهان را دوست دارم و عاشق آدمها هستم، اما چرا شما عشق مرا درک نمیکنید؟» این پرسش همیشه دغدغه ذهنی من بوده و هست که چرا انسانها عشق را نمیفهمند و در بزنگاههای زندگی، چیزهایی چون مادیات را بر آن ترجیح میدهند.
خط ربط گنادل و دیگر مضامین گروه کلاغها
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» افزود: در مورد جایگاه این اثر در بخش اجتماعی و آسیبشناسانه باید گفت: بله، این اثر نیز مانند دیگر آثار ما در همین حوزهها قرار میگیرد. ما نمایشهای متعددی در این زمینه اجرا کردهایم، از جمله خانه متروک، به زمین سپرده و یا اثر اخیر سکوت بردهها که گرچه نوشته من نبود، اما انتخابم برای اجرا بود. در جامعه امروز ما معضلات اجتماعی و فرهنگی وجود دارد که هر یک به پیدایش آسیبهای اجتماعی تازه منجر میشوند و دغدغه اصلی من نیز همین آسیبهای اجتماعی است.
دغدغه مندی در خصوص مسائل اجتماعی
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» گفت: من تا روزی که زندهام وظیفه خود میدانم هر روز آسیبها و مشکلات جامعه را به شکل تلنگر در قالب نمایش بیان کنم. اگر این روند ادامه یابد، جامعه ما فرو خواهد پاشید. این دیگر موضوع فروپاشی روانی یک فرد نیست؛ بلکه فروپاشی روانی کل جامعه است، زیرا ذائقه فکری مردم بهشدت تنزل پیدا کرده است.
وی افزود: بهعنوان یک روانشناس عرض میکنم، گرچه این موضوع صد درصد قطعی نیست، اما ویروسی خطرناک آرامآرام در حال گسترش است. من از روزی میترسم که دیگر کسی موسیقی خوب گوش ندهد، فیلم و تئاتر ارزشمند نبیند، فرق یک نقاشی خوب و بد را تشخیص ندهد و همه به پیگیری مسائلی مشغول شوند که جامعه را به ورطه نابودی کشانده است؛ جامعهای که در آن قتل، جنایت و تجاوز گسترده است و این وضعیت میتواند ناشی از کنار کشیدن هنرمندان بزرگ یا ضعف ما در پرداخت جدی به موضوعات اجتماعی و آگاهسازی باشد.
حضور «اسب»؛ از خیال کودکی تا نماد وفاداری
خضری بیان کرد: درباره شخصیت «اسب» باید گفت که همه ما از کودکی همراهی خیالی با خود داریم؛ حضوری همچون سایه که همهجا کنارمان باقی میماند. برای من، این همراه خیالانگیز همیشه «اسب» بوده؛ حیوانی که نماد آزادی، رهایی، نجابت و وفاداری است. از کودکی با این اسب خیالی صحبت میکردم و او در تمام برهههای زندگیام حضور داشت.
وی اضافه کرد: بعدها، این همراهی بهنوعی به واقعیت پیوست و انسانهایی وارد زندگیام شدند که جای همان اسب را گرفتند؛ افرادی که تمام تلاش خود را برای آرامش من بهکار میگرفتند یا در عرصه عشق میخواستند نشانم دهند که معنای عشق را میفهمند، هرچند توان کمک عملی نداشتند. این انسانها جهانی متفاوت با دیگر اطرافیانم داشتند.
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» افزود: این نقش برایم اهمیت ویژه داشت. کاوه در نمایش بارها میگوید: «کسی با من نیست جز زن و اسبم.» این اسب تا حد یک معشوقه در زندگی او حضور دارد؛ معشوقه نه به معنای ازدواج، بلکه به معنای موجودی که انسان میتواند به او پناه ببرد و با عشقی خیالی اما عمیق دوستش بدارد.
هدف اصلی تئاترهای کلاغها
خضری تصریح کرد: پیام من این است؛ جان هرکه را دوست دارید، عاشق باشید؛ جان هرکه را دوست دارید، چیزهایی برایتان مهم باشد که روح را بزرگ میکند؛ انسانیت، شرافت و هر آنچه میتواند جان ما را از درون والا کند. حتی اگر در گذشته، من خضری، شما، یا هر کس دیگری، این انسانیت و شرافت را نداشتیم، هنوز میتوانیم به زندگی بازگردیم، به انسانیت، به دوستداشتن و عشقورزیدن.
وی بیان کرد: کل نمایش در ذهن شخصیت اصلی، آقای کاوه، اتفاق میافتد. کاوه یک مرد بوشهری است که ذهنش بهسان یک بیابان تصویر شده؛ بیابانی که در آن، تمام آیینهایی که او در گذشته دیده، این بار در قالبی مدرن و مبهم بازنمایی میشوند. این آئینها نه برای تصویرسازی از ناکجاآباد، بلکه برای معرفی خود قهرمان و اقلیم او به کار گرفته شدهاند. هدف ما این بوده که به تماشاگر بگوییم: شما در حال دیدن شخصیتی از بوشهر هستید که به شیوهای که ما روایت میکنیم فکر و زندگی میکند. بیشک آئینها در این میان نقش بصری مهمی دارند؛ آنها پل ارتباطی میان تماشاگر و شخصیتها هستند، بهگونهای که مخاطب باور کند این آدمها در واقع خود او هستند و بتواند رابطهای نزدیک و انسانی با آنها برقرار کند.»
دستاوردها و برنامههای گروه کلاغها
وی اضافه کرد: نمایشهایی مانند گنادل، حتی در حداقل تأثیر خود، قادرند آئینها را به نسل جوان و نوجوان معرفی کنند و به آنها نشان دهند ما از نظر فلسفی، تاریخی و هنری چه پیشینهای داریم. این آثار هویت فرهنگی را تقویت میکنند و باعث میشوند جوانان متوجه خاستگاه خود شوند، به فرهنگ و رسومشان افتخار کنند و در سطح کشور، بوشهر را به عنوان یک مبدأ آئینی و هنری بشناسانند. در این معنا، گنادل همچون یک سفیر هنری عمل میکند و بیتردید بیشتر از آن خواهید شنید.
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» ادامه داد: علاوه بر گنادل که آن را در جشنوارههای گوناگون شرکت خواهیم داد، چند نمایشنامه دیگر نیز آماده یا در دست آمادهسازی است. از جمله غریق که نوشته خود من است و خانم صالحی، همانند پارسال، با گروه فعلی آن را کارگردانی خواهند کرد. همچنین نمایشنامه هملت زنانه یا هملت زنان – عنوانی که تاکنون چند بار تغییر کرده به کارگردانی خودم در دست اجراست که تمام بازیگران آن خانم هستند. هملت و غریق هر دو نگاهی اجتماعی دارند و همچنان به موضوع مردسالاری میپردازند. قصد داریم با «غریق» وارد جشنواره استانی شویم و اگر شرایط فراهم شد، برای افتخارآفرینی در سطح ملی نیز تلاش کنیم.
وی افزود: کتاب دوم من با عنوان دغاگر و چند نمایشنامه دیگر در حال چاپ است و آثار آن شامل نمایش کلاسیک فورربونکر و یکی دو نمایشنامه دیگر خواهد بود. فعالیتهای گروه همچنان پررونق است؛ در حوزه بازیگری، کارگردانی، نویسندگی و کارگاههای بدن کار میکنیم و چندین کارگردان فعال داریم. گروه کلاغها مفتخر است که چهارمین جشنواره تئاتر کارگاهی "پروک" را امسال برگزار کرده و هماکنون در حال آمادهسازی برای دوره بعدی است که امیدواریم در اردیبهشتماه، همزمان با اردیبهشت تئاتر بوشهر، برگزار شود.
دستاوردهای فرهنگی گروه کلاغها
خضری تصریح کرد: تأثیر ماندگار ما در این سالها از طریق برگزاری چهار دوره جشنواره پروک شکل گرفت؛ رویدادی که یک اتفاق بزرگ را رقم زد: آغاز جریان بازیگرسازی در بوشهر. امروز میتوان گفت در بخش قابلتوجهی از آثاری که روی صحنه میروند—چه در کارگردانی، چه در نویسندگی- بازیگران و هنرجویانی حضور دارند که از دل همین جشنوارهها و آموزشهای گروه ما بیرون آمدهاند. برخی از این هنرمندان اکنون بهصورت مستقل فعالیت میکنند، و عدهای همچنان زیر نظر گروه به کار خود ادامه میدهند.
نویسنده و کارگردان گروه نمایشی «کلاغها» افزود: افزون بر این، گروه کلاغها بازیگران برجستهای را تربیت کرده که امروز در تهران و حتی خارج از کشور مشغول فعالیت هستند و با جدیت مسیر تئاتر را دنبال میکنند.
دیدگاهتان را بنویسید