توده میگفت جاسوسی مثل وظیفه شرعیست؛ حزب در رده بالای سپاه نفوذ نداشت
خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ و ادب – محمدمهدی رحمتی و فرگاه افشار: کتاب «سایه سرخ» اثر محمدامین فرجاللهی که مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده است پژوهشی است درباره تشکیلات مخفی حزب توده که از دل اسناد طبقهبندیشده، گزارشهای اطلاعاتی، منابع آشکار منتشرشده و روایتهای تاریخ شفاهی، تصویری واقعگرایانه از یکی […]
خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ و ادب – محمدمهدی رحمتی و فرگاه افشار: کتاب «سایه سرخ» اثر محمدامین فرجاللهی که مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده است پژوهشی است درباره تشکیلات مخفی حزب توده که از دل اسناد طبقهبندیشده، گزارشهای اطلاعاتی، منابع آشکار منتشرشده و روایتهای تاریخ شفاهی، تصویری واقعگرایانه از یکی از پیچیدهترین شبکههای سیاسی-امنیتی در تاریخ معاصر ایران ارائه میدهد. این کتاب که بازه ۱۳۵۲ تا ۱۳۶۲ را مورد بررسی قرار داده دست خواننده را میگیرد و با خود به دورهای از تاریخ ایران میبرد که حزب توده فعالیت مخفیانه میکرده است.
به همین بهانه با امین فرجاللهی درباره این کتاب به گفتگو نشستیم و از چند و چون تألیف آن سخن گفتیم. در بخش اول این مصاحبه که چندی پیش با عنوان کار اطلاعاتی ساواک روی آمریکا؛ چرا اصلاحطلبان تاریخ چپ را دوست دارند؟ منتشر شد، نویسنده درباره گروههای چپ و ماهیت آنها سخن گفته بود. در این بخش او به نقش نفوذ حزب توده در دستگاههای کشور در بعد از انقلاب میپردازد و از ارتش و شیلات تا سپاه به حضور اعضای وابسته به حزب اشاره میکند. فرجاللهی در این بخش به نقد دستگاه تاریخ بعد از انقلاب درباره حزب میپردازد و میگوید: «از نظر من یک تصمیم غلط در نظام، در دستگاه تاریخی روایی نظام گرفته شد و آن این بود که خدمات حزب توده به انقلاب را در لو دادن جریانات ضد انقلاب به انقلاب مسکوت گذاشته شود.»
در ادامه مشروح بخش دوم این گفتگو را میخوانید:
* اگر اجازه بدهید کم کم به بعد از انقلاب ورود کنیم… یکی از مفاهیمی که اخیراً خودتان به آن اشاره کردید مفهوم راه رشد غیرسرمایهداری است. چقدر این مفهوم بهعنوان یک باور نظری در خود حزب توانست بسط پیدا بکند؟
محمدامین فرجاللهی: کاملاً. چون یک چیزی نبود که برای جامعه ایرانِ پس از انقلاب ابداع شده باشد. پشتوانه نظریاش تقریباً برمیگردد به ۱۶-۱۷ سال قبل از انقلاب. که شورویها رفتند به سراغ کشورهای آفریقایی و جهان سوم و گفتند که اینها به مرحله سرمایهداری نرسیدهاند! ما از نظر تئوریک چطور باید با اینها مواجه شویم؟ بنابراین رفتند سراغ نظریه راه رشد غیرسرمایهداری. فقط هم ایران که نبوده. افغانستان هم همینجوری بوده. در قاره آفریقا ما سراغ آنگولا و اریتره و اینها هم که رفتیم همینجوری بود. و مارکسیسم کاملاً از نظر تئوریک رسا است و برای این مسئله پاسخ دارد. و شما وقتی بروید هم پرسشها و پاسخهای کیانوری و هم مقالات افراد تئوریکش مثل محمد پورهرمزان، طبری و اینها را ببینید، کاملاً سعی کردهاند این مسئله را تحلیل و تئوریزه کنند.
از دیگر ویژگیهای مثبت و قوی حزب این است که سعی میکند مخاطبش را تا جایی که میشود اقناع کند. یعنی شما میروید پرسش و پاسخهای کیانوری را میخوانید، آنقدر تحلیل میکند، تحلیل میکند که شما میگویی پذیرفتم، خیلی خوب بس است. کاملاً متوجه شدم! حالا شما خودتان را بگذارید جای یک مؤمن به مارکسیسم در فضای ایرانی که مقاله ایشان را میخواند و به این نتیجه میرسد که فقط مارکسیسم برای چنین برهه حساس کنونی برنامه دارد. بقیه دارند روی هوا حرف میزنند…
* این راه رشد غیرسرمایهداری چقدر از طرف برادر بزرگتر میآید و چقدر از پایین؟
محمدامین فرجاللهی: کاملاً از طرف برادر بزرگتر میآید. اساساً مارکسیسم غیرروسی توزیعکننده است نه مولد. یعنی خودش از خودش تئوریپردازی ندارد. اینها افتخارشان این است که من شرحی بزنم بر مثلاً نظریه راه رشد غیرسرمایهداری اولیانوفسکی.
* این حجم از وابستگی به حزب کمونیست شوروی به نظر میرسد که برای خود حزب توده آورده چندانی ندارد و فقط منجر به جاسوس بودن میشود و واقعاً هم هست.
سپاه علیرغم تصور اولیهای که داشته که این ضربه چیزی از آن درنمیآید، تشکیلات مخفی را به خوبی میتواند کشف و دستگیر کند و به طور کلی راضی است
محمدامین فرجاللهی: منجر نمیشود. اصلاً ذاتش است!
* قبول دارم. چرا؟ چه نیازی به این حجم وابستگی هست؟
محمدامین فرجاللهی: برای شخص من قابل دفاع نیست، اما قابل درک است. چون من یکبار سؤالی از یکیشان پرسیدم. گفتم آقا مثلاً خجالت نمیکشیدید؟ ناراحت نیستید؟ و در نهایت حرف او این بود که در آن زمان به نظرم این انتخاب درستترین انتخاب بود. من اصلاً بنیه مذهبی نداشتم. از نظر من حرف مذهبیها و مسلمانها یک سری حرفهای غیرقابل دفاع و سست بود. درستترین حرفی که مطرح بود را انتخاب کردم. تا سر حد مرگ هم پایش ایستادم. جاسوسی برای تو جاسوسی است، برای من وظیفه انترناسیونالیستی است. همانطور که تو به وظیفه شرعی عمل میکنی، من هم به وظیفه انترناسیونالیستی عمل میکنم. در منظومه او، اتفاقاً این کار بسیار قابل افتخار است.
* چیزی که در آن جای تعارض وجود دارد، این است که شما خودتان در کتاب اشاره میکنید که حتی اعضای نظامی برای عضویت در حزب، حق عضویت پرداخت میکنند. این اولاً خیلی سخیف و زشت است و در ثانی وقتی از یک عضو نظامی حق عضویت گرفته شود خطرناک است. آیا برای این مسئله سندی وجود داشت؟
محمدامین فرجاللهی: بله. در جریان کمونیستی، حق عضویت یک چیز روتین است. چون اساساً یکی از ویژگیهای جریانهای حزبی کمونیستی، درگیر کردن عضو با تشکیلات است. یعنی این پولی که تو میدهی، تأثیر دارد. این گزارشی که تو میدهی، تأثیر دارد. اینکه تو میروی سر چهارراه میایستی مثلاً شعارنویسی میکنی، تأثیر دارد. حق عضویت در جریانهای حزبی کمونیستی امری معمول است. شاید دومین سؤالی که از هر آدم عضو جریانات کمونیستی پرسیده میشود این است که آیا شما حق عضویت هم پرداخت میکردید؟ در سمت مقابل شما وقتی کادر حزبی هستید، حقوق دریافت میکنید. مثلاً پرتوی بعد از انقلاب کادر تمام وقت است. جایی مشغول به کار نیست اما دارد حقوق دریافت میکند. در کتاب آوردهام که وقتی سرشبکهها میخواستند بروند شهرستانها، مقرر میشد که ماهی فلانقدر برای سفرها، ماهی فلانقدر برای معاش و اینقدر هم برای رهن خانهات. یعنی یک حزب بسیار منظم است و نظام اداری، ساختاری و مالی بسیار جدی دارد.
* یعنی مثلاً ناخدا افضلی حق عضویت میپرداخته؟
محمدامین فرجاللهی: بله در کتاب عددش را آوردهام. یا مثلاً «هاتفی» مثلاً چون آدم شناختهشدهای بوده، خوب حقوق میگرفته از کیهان و… حق عضویت میپرداخته.
*اینکه کسی هم حق عضویت بپردازد و هم جاسوسی کند و خودفروشی و… کنار هم گذاشتنشان فجیع است…
محمدامین فرجاللهی: برای ماهایی که بیرونیم، این قباحتش خیلی پررنگ است. ولی برای کسی که به آن آلوده شده، کمکم حتی تکلیف و مدح هم هست. احساس میکند دارد به حزب کمک میکند.
* تا حالا همه صحبتهایمان این بوده که برادر بزرگتر کاری را به حزب میگوید و حزب آن را انجام میدهد. ولی بعد از حمله شوروی به افغانستان، حزب، برژنف (دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی) را قانع میکند که بیاید در کنگره حزب و از ایران بهعنوان یکی از اصلیترین پایههای مبارزه با امپریالیست تمجید کند. این، آن حرفی که تا حالا داشتیم میزدیم را نقض نمیکند؟ اینجا یک سازوکار پایین به بالا شکل نمیگیرد؟
محمدامین فرجاللهی: سازوکار پایین به بالا، دریافت اطلاعات و تحلیل است. مثل یک مدیر وزارتخانه که به او گزارش میرسد که اینطرف ساختارت خیلی خراب است و… این گزارشها میآید بالا. ولی در نهایت این هاضمه حزب است که میپذیرد کدام یک از این قرائتها و روایتها درست و واقعی است. برو ارزیابی کن ببین این حرف درست است آقای کاگب؟ در افغانستان این اتفاق دارد میافتد. اصلاً چند نفر را بیاور خودمان با آنها حرف بزنیم.
* پس یعنی این توانمندی خاص حزب توده ایران نیست؟
محمدامین فرجاللهی: نه؛ این توانمندی خاص کیانوری در این مناسبات است. یعنی شاید اگر به جای کیانوری مثلاً آقای احسان طبری دبیرکل حزب بود، نمیتوانست این روایت قوی حزب را به خوردِ دستگاه حاکمه شوروی بدهد. این موفقیت برای حزب توده هم هست. ولی میخواهم بگویم شما در این مناسبات اگر این عامل و کارگزار را از کیانوری به فرد دیگری تغییر میدادید، حتماً موفقیت حزب خیلی درصد کمتری بود.
* این ادعا درباره کودتای نقاب، که هوشنگ اسدی و کیانوری به «آقا» ماجرا را میگویند با روایت معمول تاریخی ما که یک خلبانی به سفارش مادرش به در خانه آقا میآید و مسئله را لو میدهد متفاوت است. خود شما به عنوان محقق کدام روایت را بیشتر میپسندید؟ چون کودتای نقاب یکی از جاهایی است که بعداً خیلیها مارکسیستها را متهم میکنند که چون تو میخواستی حساب ارتش را برسی بزرگنمایی کردی و… اما حالا این با آن روایت اصلی و مرسوم هم فاصله دارد.
محمدامین فرجاللهی: واقعیت این است که از نظر من یک تصمیم غلط در نظام، در دستگاه تاریخی روایی نظام گرفته شد و آن این بود که خدمات حزب توده به انقلاب را در لو دادن جریانات ضد انقلاب به انقلاب مسکوت گذاشته شود. در کودتای نوژه، در ماجرای منافقین، در ماجرای بنیصدر، در ماجرای قطبزاده و…
یک وقتی هست که یک اتفاقی الان میافتد اما در شرایط کنونی فعلاً وقتش نیست ما ابعاد این را بیان کنیم. بالاخره ملاحظات امنیتی وجود دارد. افراد زندهاند و هزار تا ملاحظه. میگوئیم آقا بله، قابل فهم و قابل درک و درست است. ولی یک وقتی هست دو دهه، سه دهه از آن میگذرد و آن تاریخ انقضا و آن ملاحظات هم میگذرد. شما دیگر باید مسئله را بگویید. این تصمیمِ به نظر من قابل نقد در نظام بود که میگفت آقا ما اینها را لزومی ندارد بگوییم! اصلاً چرا باید بگوییم اینها با نظام بودند؟
از اسرار اقتصادی بگیر تا اطلاعات سیاسی، هر چیزی که در دسترسش بود را عین یک جاروبرقی و دستگاه مکنده جمع میکرد. در ساختار اداری کشور خوب توانستند پخش شوند. در نهادهای نظامی در ارتش خیلی خوب. در سپاه بله کمتر
این نگاه به نظر من غیربلندمدت و غیرعمیق است. که اگر بگوییم اینها با انقلاب بودند، بعد چرا بگوییم به اینها ضربه زدیم؟ در حالی که هم آن قابل فهم است و هم این تصمیم قابل دفاع. واقعیت این است که حزب از چند وقت قبل – یعنی دقیقاً این چیزی که آوردهام، بیشتر و کمتر از این نیست – حزب از چند وقت قبل استشماماتی از این فضا داشت که قرار است اتفاقی در قد و قواره کودتا، براندازی، همچین چیزهایی بیفتد. چند منبع نفوذی در مویرگهای مختلف این جریان داشت و حتی با سپاه هسته مشترک نفوذی داشت. یک هسته شش نفره داشت که سه نفرش سپاهی بودند، سه نفرش تودهای بودند. اما آن چیزی که خیلی مهم است و ما را به بیراهه نباید ببرد این است که اساساً دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی به درستی هیچوقت به حزب و گزارشهای آن اعتماد نکرد. در واقع به آنها میگفته که تو برای رضای خدا موش نمیگیری! البته بعد هم که اطلاعاتشان میآمد و چک میشد میدیدی ناخالصی دارد، بزرگنمایی دارد، کوچکنمایی دارد و…
* آیا این مسئله به توهم توطئه دامن نمیزد؟ باعث دستگیری بیش از حد و نادرست ارتشیها نمیشد؟
محمدامین فرجاللهی: وقتی میشود گفت به توهم توطئه دامن میزد که مطالب القایی حزب و آن آبشاری که راهی و جاری کرده به سمت دستگاه اطلاعاتی نظام، بپذیرند و پذیرش داشته باشند. یعنی من وقتی میتوانم بگویم شما در القا موفق بودید که کمکم شما هرچه بگویید من بپذیرم. اصلاً اینطور نبود. بلکه هرچه حزب میداد، به دیده ظن و تردید به آن نگریسته میشد. حتی آوردهایم که از یک مقطعی به بعد نخستوزیری میگوید آقا اینها دارند از مجراهای مختلف همینطور اطلاعات غلط، گزارشهای راست و دروغ به ما میدهند. دستگاه محاسباتی ما را دارند مختل میکنند. یک کانال برایش تعریف کن! معنی ندارد تو میخواهی یک خبر بدهی، یک بار میروی پیش فلان امام جمعه، یک بار به کمیته دوم، یک بار… چه خبرت است؟ میخواهی صادقانه همکاری کنی؟ بفرما برو پیش آقای فلانی در فلان نهاد. هر هفته برو گزارش بده.
پس این القا نبود. چه اتفاقی بود؟ واقعیت این بود که ابتدای انقلاب پتانسیلهای زیادی، به خصوص در ارتش، برای کودتا وجود داشت. ارتش الان ارتشی است که خیلیهایشان ۳۰-۴۰ سال عمر کاریشان را در انقلاب گذراندهاند. شما سال ۵۸-۵۹ داری از ارتشی صحبت میکنی که همه کسانی که هستند ۱۵-۲۰ سال سابقهشان در ارتشِ قبل از انقلاب است. خیلی کم هستند آدمهایی که گرایش به آمریکا نداشته باشند. این مسئله معروف و درستی است که خیلی از بچههای نیروی هوایی و نیروی دریایی ما با آمریکاییها همدوره بودند. اصلاً گرایشی که به جریانات آمریکایی در ارتش بود، بسیار پررنگ بود. حزب توده چه کار میکرد؟ گفت آقا شما فقط این دوربین را بزن روی چشمت و هرچه را دیدی منتقل کن و بدون ابتکار عمل؛ فقط هرچه دیدی ببر بگذار در اختیار دادگاه انقلاب ارتش. ببر بگذار در اختیار ضد اطلاعات ارتش. همین! جریان راستگرا را تضعیف کن در ارتش!
*من فکر میکنم «بخش مخفی» در سایر نهادهای انقلابی هم باید باشد اما فکر میکنم فقط در بخش سنتی ارتش توانسته خیلی جدی نفوذ کند. شما البته در کتاب به «جمیلی» و «اصحاب یمین» هم اشاره میکنید. ولی مثلاً در سپاه، آنطوری که مجاهدین ورود دارند من خیلی این ورود را نمیبینم. حتی با وجود اینکه شما میگوئید اصحاب یمین با واسطهای در تدوین اساسنامه حزب جمهوری اسلامی کمک کرده. اما من حزب را به جز در ارتش، در نهادهایی که پس از انقلاب شکل گرفتهاند نمیبینم. این درست است یا نه؟
محمدامین فرجاللهی: علتش این است که مقدمه بدیهی و مفروض ورود به نهاد انقلابی، مسلمان بودن است. منافق بالاخره در زمره مسلمین دستهبندی میشده. نماز خواندنش را دیدهاند، مادر و پدرش مسلمان بودهاند، همه دیدهاند. بالاخره قرآن، نهجالبلاغه و… میخوانده. حالا دعوا سر التقاط بود، ولی کسی که مثلاً ۲۰ سال مارکسیست بوده که یکهو نمیتواند بیاید در کمیته مسجد بگوید برویم از اسلام و مستضعفین دفاع کنیم! اصحاب یمین و… هم آن سابقه مذهبی باعث شد که بتوانند موفق سر بخورند داخل. و یک چیز دیگر هم هست؛ در سپاه، رده بالا نفوذ نداشتند، بله. ولی در ساختار اداری کشور چرا. این دوستان مارکسیستشدههای حزب ملل مثل کیوان مهشید که آوردهایم. و حالا هستند یکی دو تا دیگر که شاید اسمش را نخواهم بیاورم. اینها کسانی بودند که با انقلابیون رفیق و فامیل بودند. میگفتند آقا فلانی چپ کرده که کرده، بیا یک معاونتی اینجا بهش بده. اینجا مدیرکل ما در شیلات یا سازمان بنادر بایستد دیگر. نمیخواهد مثلاً برود اردوی راهیان نور برگزار کند! در حالی که این بنده خدا میآمد اینجا قرار میگرفت و در این گلوگاهی که قرار میگرفت، از اسرار اقتصادی بگیر تا اطلاعات سیاسی، هر چیزی که در دسترسش بود را عین یک جاروبرقی و دستگاه مکنده جمع میکرد. در ساختار اداری کشور خوب توانستند پخش شوند. در نهادهای نظامی در ارتش خیلی خوب. در سپاه بله کمتر.
یک نکته دیگر هم خیلی مهم است. ببینید ما وقتی درباره نفوذ صحبت میکنیم منظورمان چیست؟ یک وقتی شما یک سرویس اطلاعاتی هستید، میخواهیم منبعگیری کنیم. مثلاً فرض کنید در ارتش میخواهیم از ارتشیها منبعگیری کنیم. میرویم آدمهایی که ظرفیت دارند را جلب همکاری میکنیم. او ارتشی است که یا مجبور شده یا با میل و رغبت با تو همکاری کرده. ولی در نفوذ میخواهی یک عامل خودت را نفوذ بدهی در جایی، این خیلی سختتر است. و شما فکر کن یک مارکسیست را میخواهیم نفوذ بدهیم در سپاه. اینجا چه اتفاقی میافتد؟ مقدار قابل توجهی از کسانی که ما میگوئیم اینها تودهایاند، مارکسیست فلسفی به آن معنای کیانوری و طبریطور نیستند. مثلاً «جمیلی» کسی بوده که رفته چپ شده، بعد هم با بچههای چپ ماندگار شده. خیلی از اینهایی که در ردههای پایین، منبع حزب هستند اینجوریاند. من پروندههای بعضی از اینها را در ارتش دیدهام. مثلاً همین «آذرفر» که معاون پرسنل نیروی زمینی ارتش است. آدم رده بالایی است. سابقه ارتشی او هم زیاد است. اینطور نیست که برود مثلاً از مارکسیسم یا جامعه سوسیال دفاع کند. اعتقاد مغزاستخوانی به این چیزها ندارد ولی به لحاظ سیاسی این جریان را انتخاب کرده و به آن وفادار است. این آدم میتواند در سپاه نفوذ کند. این آدم میتواند در شیلات نفوذ کند. این آدم میتواند در واحد اطلاعات سپاه نفوذ کند.
* ولی به هر ترتیب موفق نیست…؟!
محمدامین فرجاللهی: رده بالا نمیتواند برود. چون بالاخره دارد خیلی رول بازی میکند. یعنی مثلاً «جواد قدیری» که منافق است شاید واقعاً نماز بخواند… ولی آنکه کمونیست است اصلاً نماز دیگر برایش معنا ندارد.
*چرا حزب با این سابقه کار و تجربه و دسترسیهایی که دارد وقتی احساس میکند جمهوری اسلامی دارد رویکردش نسبت به چپ عوض میشود، آشفته و شتابزده و ناموفق عمل میکند؟ خود شخصیت کیانوری در این آشفتگی و عدم موفقیت در فهم تغییر رویکرد نظام به او، چقدر مؤثر است؟
محمدامین فرجاللهی: جریانات کمونیستی یک چیزی برایشان خیلی پررنگ است: میگویند الان باید ارزیابیمان از شرایط موجود، نیروها را ببینیم چیست. ارزیابی لحظهای کیانوری خطاست. یعنی اگر کیانوری به همان حرف عمل میکرد و حداقل خودش و سران حزب از کشور خارج میشدند، میشد یک جریان ضد انقلاب مثل چریکهای فدایی خلق، منافقین و مثل هزار تا جریان خرد و درشت دیگر. اما تلقی او این نبود که حزب اینطوری ضربه بخورد. چرا؟ چون تلقیاش این نبود که اشراف جدی روی حزب وجود داشته باشد. چرا؟ چون تلقیشان به درستی این بود که اطلاعات سپاه یا اطلاعات نخستوزیری که روی ما کار میکند، حزب را در مشت ندارد. پس میگفت: شوروی حساسیت زیاد دارد به خرج میدهد! بگذار بمانیم داخل، میشود مدیریت کرد. خیلی دارید بدبینانه نگاه میکنید…
آن ارزیابی که در پاییز ۶۱ به نقل از خودشان در کتاب آوردهام که سه تا جریان هست: نگاه بدبینانه، نگاه خوشبینانه و نگاه میانه همین است! میگوید آقا اگر هم با ما برخورد کنند، جمهوری اسلامی حزب توده را منقرض نمیکند. یک حزب توده ضعیف را میپسندد. خب وقتی ارزیابیشان این باشد، فرار به خارج بزرگترین اشتباه است. فرار به خارج یعنی پاس گل دادن به جمهوری اسلامی. یعنی اینکه آقا، جمهوری اسلامی درست میگفت من خائنم. درست میگفت من جاسوسم. درست میگفت من وابستهام و… نه من میمانم داخل!
*پس قبول دارید که تحلیل مقطعی اشتباه کیانوری، عامل اصلی سنگینتر شدنِ ضربه به حزب است؟
محمدامین فرجاللهی:: بازجویش برای من تعریف میکرد -در کتاب هم آوردهام- میگفت: من آن موقع که کیانوری را بازجویی کردم، ۲۵ سال بیشتر نداشتم (کیانوری فقط سابقه کار حزبیاش ۲۵ سال بلکه بیشتر است.). گفت: کیانوری به من گفت که «بالام جان از صدایت معلوم است خیلی جوانی! میگذرد؛ سوءتفاهم شده. شما خیلی خودت را به آب و آتش نزن. چند وقت دیگر با سلام و صلوات ما را آزاد میکنند. با احترام از ما هم عذرخواهی میکنند. تو خیلی خودت را اذیت نکن. من چیزی برای تو ندارم که بگویم.» حالا شما تصور کن یک بازجوی بیست و چند ساله از چنین آدمی این را بشنوی. اصلاً از چنین موضعی تعجب میکنی!
*کوزچکین چطور؟ برداشت من این است که امین فرجاللهی کمی او را کمرنگتر از چیزی که واقعاً نقش داشته [آورده] چون من احساس میکنم پس از رفتن و پناهنده شدن کوزچکین، در واقع دادههایی به حزب داده میشود و به دفتر ریاست جمهوری میآید. یعنی واقعاً کوزچکین است که کمر حزب را با دادههایش میشکند ولی در کتاب در حاشیه است و جدی نمیشود، یا لااقل شما نمیخواهید پررنگش کنید.
از نظر من یک تصمیم غلط در نظام، در دستگاه تاریخی روایی نظام گرفته شد و آن این بود که خدمات حزب توده به انقلاب را در لو دادن جریانات ضد انقلاب به انقلاب مسکوت گذاشته شود. در کودتای نوژه، در ماجرای منافقین، در ماجرای بنیصدر، در ماجرای قطبزاده و…
محمدامین فرجاللهی: نه اینطور نیست. روایتی که از اهمیت کوزچکین در ضربه حزب توده وجود دارد، یک روایت تولید شده و فربهشده توسط انگلستان است. ببینید مثلاً یک اتفاقی در کشور میافتد، به طور مثال اسرائیل به ایران حمله میکند؛ اینکه روایت اول را کدام طرف ماجرا تولید کند، اصطلاحاً او چک اول روایت را زده و روایتهای بقیه در واکنش به آن است. ماجرای کوزچکین بالاخره یک جدال اطلاعاتی بین دو سرویس شرق و غرب است. یعنی یک افسر اطلاعاتی شوروی پناهنده شده به انگلستان. یکی از بلوک شرق رفته بلوک غرب. و ما مشابه این را هم در سالهای قبل و سالهای بعدش در اردوگاه شرق و غرب زیاد داریم. پیوند این قضیه با ضربه حزب توده، هر آنچه که ما الان در پس ذهنمان، در ناخودآگاه و خودآگاهمان هست، تنفسی است که در اتمسفر روایت انگلیسی صورت گرفته است. اهمیت کوزچکین را چه کسی برجسته کرده است؟ کتاب خاطرات کوزچکین برجسته کرده است؛ با هدف اینکه انگلیس این ضربه را به جمهوری اسلامی هدیه داد! و چه کسی از طرف دیگر تقویتش کرده است؟ شوروی! از این جهت که جمهوری اسلامی خودش اصلاً قد و قواره این چیزها نبود؛ انگلیسیها هدیه دادند، اینها هم روی هوا گرفتند!
واقعیت این است که کوزچکین بزرگنمایی شده بود. من با توجه به اسناد این را میگویم و ببینید شما دارید برگ برندهای را رو میکنید که تحلیل نمیکنید. دارید اطلاعات میدهید. و آن برگ برنده «اقبال» است.
* شما موازنه منفی در مورد کوزچکین انجام دادید یا نه؟ یعنی اینکه به کوزچکین بگویید عقب بایست تا من ببینم آیا شواهد….
محمدامین فرجاللهی: نه! واقعیت این است که دستگاه اطلاعاتی ساواک و دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی به واسطه اقبال، اطلاعات بزرگتر یا مساوی اطلاعات کوزچکین داشتند.
* اتفاقاً سوال بعدی من درباره اقبال است. اگر او اینقدر مهم است، چرا حضورش در کتاب اینقدر کوتاه است؟
محمدامین فرجاللهی: به خاطر اینکه اقبال یک کیس پیچیده است که سرنوشت بسیار پیچیدهای دارد. یعنی اینکه اقبال سرنوشتش چه شد؟ با جمهوری اسلامی همکار ماند؟ تحویل کسی شد؟ زنده ماند؟ کشته شد؟ چه زمانی برای چه کسی لو رفت؟ و… اینها چیزهایی است که اطلاعاتش هنوز در لایههای به کلی سِرّی قرار دارد. همین حدی هم که ما دربارهاش صحبت کردیم، خیلی خرق عادت کردیم. اما نکته چیست؟ نکته این است که بعد از انقلاب، «اقبال» مثل رگبار اطلاعات میداده! مثلاً امین فرجاللهی را که نمیدانید کیست، روز فلان، ساعت فلان، در خیابان فلان با عوامل شوروی دیدار دارد. قرار است مثلاً فلان محموله را بدهد. میرفتند و میدیدند بله درست است. نه یکی، نه دوتا، نه ده تا، خیلی خیلی اطلاعات اینچنینی درستی داده که به نتایج مهمی هم منجر شده است. یعنی یک زمانی شما میگویی آقا من یک حزب تودهای دارم که خیلی چیز ناگفته دارد. من میگویم آقا اینی که شما داری، ده تا مثل این را اقبال در دست جمهوری اسلامی گذاشته است. یکیشان «سعادتی» است.
این را هم بگویم که من اسم چند نفر را عمداً در کتاب، در پاورقی آوردم؛ آنها کسانی هستند که در سال ۵۷، اقبال گفته جاسوس هستند و درست هم گفت مثل «هوشنگ منتصری»، «احمد بنیاحمد». یکی دیگر از این افراد مجید رهنما است که فکر میکنم وزیر علوم دوره هویدا است. این میرود خارج و چند سال پیش فوت کرد. بعد از انقلاب همسرش در داخل است. همسرش سال ۵۸ فکر میکنم دستگیر میشود. خب این جزو اطلاعات اقبال است. جزو کیسهای بسیار تاپ کاگب است که جمهوری اسلامی در آن مقطع [کشف و دستگیر] کرده است. یعنی این که میز کار کاگب در ایران به واسطه اقبال، در دست جمهوری اسلامی بود یک ادعا نیست، یک واقعیت است. میخواهم بگویم توده یکی از برگهایی است که اقبال زیر مشتش داشته.
* اطلاعات سپاه و نخستوزیری، نظر مساعد برای ضربه زدن به حزب ندارند ولی ضربه انجام میشود. شما اما در انتها جمعبندی نمیکنید که اطلاعات سپاه و نخستوزیری بعد ضربه دوم نظرشان چیست؟!
محمدامین فرجاللهی: سپاه علیرغم تصور اولیهای که داشته که این ضربه چیزی از آن درنمیآید، تشکیلات مخفی را به خوبی میتواند کشف و دستگیر کند و به طور کلی راضی است. اما در اطلاعات نخستوزیری، تا همین الان کسانی که در آن دوره مسئولیت داشتند نسبت به این ضربه دل چرکین هستند. بخش از آن را من صنفی و جناحی ارزیابی میکنم با احترام به این عزیزان. بخشی هم از نظر حرفهای درست است. حرفشان که میگویند آقا ما داشتیم یک کیس کلان اطلاعاتی را مدیریت میکردیم و حرفشان هم درست است. همانطور که گفتم، توده یکی از n برگهای آنها بود. ضربه توده به طور کلی زد زیر میز. یعنی شما مجبور شدی ۱۸ تا از اعضای کاگب را از کشور خارج کنی، همه چیز را از جمله نظام اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی کار را به هم ریختی. یکهو دعوا پیچیده شد. اصلاً متفاوت شد. اگر به هم نمیزدی، میشد کلان پروژه کاگب و شوروی در ایران را تمیزتر مدیریت کرد.
*احساسات ضدکمونیستی آقای مادرشاهی را در این ماجرا چقدر مؤثر میبینید؟
محمدامین فرجاللهی: پررنگ است ولی خیلی مؤثر نیست.
ادامه دارد…
دیدگاهتان را بنویسید