خادمان حسرت به دل در چذابه؛ ایثارگرانی که از کاروان عشق جا ماندند
خبرگزاری مهر، گروه استانها- علی نواصر: در این روزهای میانی تابستان ۱۴۰۴ که شمارش معکوس تا اربعین حسینی آغاز شده، مرز چذابه به میعادگاهی از عشق و ایثار تبدیل شده است. اینجا در نقطه صفر مرزی ایران و عراق، جایی که بادهای گرم خوزستان با عطر گلاب و بوی نان تازه آمیخته میشود، زائرانی از […]
خبرگزاری مهر، گروه استانها- علی نواصر: در این روزهای میانی تابستان ۱۴۰۴ که شمارش معکوس تا اربعین حسینی آغاز شده، مرز چذابه به میعادگاهی از عشق و ایثار تبدیل شده است. اینجا در نقطه صفر مرزی ایران و عراق، جایی که بادهای گرم خوزستان با عطر گلاب و بوی نان تازه آمیخته میشود، زائرانی از سراسر ایران گرد آمدهاند تا قدم در مسیر زیارت بگذارند. موکبها، این خیمههای نورانی، همچون ستارگانی در دل کویر، روشنگر راه عاشقان حسینی هستند و خادمانشان با چشمانی پر از اشتیاق اما دلهایی سرشار از رضایت، به خدمت میپردازند.
اربعین در این سالها به نمادی از وحدت و فداکاری تبدیل شده است؛ جایی که میلیونها دل به یاد کربلا میتپد. در چذابه، این گذرگاه مقدس که هر ساله میزبان صدها هزار زائر است، خادمان موکبها خود را وقف کردهاند تا این حماسه عظیم را زنده نگه دارند. آنان که اغلب از خانوادههای محلی خوزستان هستند با دستان خسته اما روحی استوار، غذای گرم، آب خنک و اسکان فراهم میکنند اما پشت این خدمترسانی شبانهروزی، قصهای پنهان است؛ محرومیت خودشان از شرکت در پیادهروی اربعین، آن نهضت عظیم حسینی که قلب هر مؤمنی را به لرزه درمیآورد.
با نزدیک شدن به روزهای اوج اربعین، چذابه شلوغتر از همیشه است. ترافیک زائران در محورهای منتهی به مرز، مانند جاده بستان به چذابه، پرحجم اما روان گزارش میشود و موکبها با ظرفیت کامل در حال خدمترسانی هستند. این گزارش، روایتی است از ورود به این مرز پرجنبوجوش، توصیف فضایی که عشق در آن موج میزند و گفتگو با خادمانی که فداکاریشان، الهامبخش میلیونهاست.
صبح زود است و خورشید تازه بر آسمان خوزستان طلوع کرده است. از جاده اهواز به سمت بستان حرکت میکنم، جایی که ۱۱۰ کیلومتر فاصله تا مرز چذابه را با چشماندازی از نخلستانها و خاک تفتیده طی میکنم. هوا گرم و سنگین است، دما از ۴۰ درجه فراتر رفته اما این گرما نمیتواند شور زائران را خاموش کند. با نزدیک شدن به مرز، موکبها یکی پس از دیگری ظاهر میشوند؛ خیمههایی بزرگ با پرچمهای سیاه و قرمز که نام «یا حسین» بر آنها نقش بسته. صدای مداحی از بلندگوها پخش میشود و بوی چای تازهدم و نان محلی فضا را پر کرده. زائرانی با کولهپشتیهای سنگین از اتوبوسها پیاده میشوند و با گامهای استوار به سمت گیتهای مرزی میروند. اینجا، چذابه نه تنها یک گذرگاه جغرافیایی بلکه پلی معنوی به سوی کربلاست؛ جایی که ۴۶۰ کیلومتر تا حرم سیدالشهدا فاصله دارد.
زنی پای تنور داغ
وارد پایانه مرزی میشوم. جمعیت متراکم است؛ خانوادههایی با کودکان، سالمندانی که عصا به دست دارند و جوانانی که پرچم ایران و امام حسین را بر دوش کشیدهاند. موکبها در دو سوی مسیر مستقر شدهاند؛ یکی برای توزیع آب خنک، دیگری برای سرو غذای گرم و آن یکی برای اسکان موقت. خادمان، با لباسهای ساده و پیشانیبندهای حسینی، بیوقفه کار میکنند. یکی شربت میریزد، دیگری نان میپزد و سومی زائران خسته را به استراحت دعوت میکند. در میان این شلوغی با «ام حکیم» بانویی ۶۳ ساله از اهالی محلی، آشنا میشوم. او در موکبی نزدیک گیتهای خروجی، مشغول پخت نان برنج محلی که به زبان محلی «سیاح» نامیده میشود، است. تنور داغ است و دستانش از گرما تاول زده اما لبخند از چهرهاش محو نمیشود.
ام حکیم میگوید: زائران اربعین حسینی مهمانان سرزمین ما محسوب میشوند و شایسته است که با تمام توان و امکانات در خدمت ایشان باشیم.
او که سالهاست در این موکب خدمت میکند، ادامه میدهد: این خدمت، توفیقی الهی است که نصیب ما شده. هرچند خودم از شرکت در پیادهروی اربعین محروم ماندهام اما رضایت زائران، مرا به یاد زیارت میاندازد. اینجا، در چذابه ما بخشی از این نهضت عظیم حسینی هستیم، حتی اگر پایمان به خاک کربلا نرسد.
ام حکیم که از خانوادهای کشاورز است، توضیح میدهد که موکبشان روزانه صدها قرص نان توزیع میکند و این کار، از طلوع تا غروب ادامه دارد.
کمی آنطرفتر، در موکبی بزرگتر که انواع خدمات از جمله غذای گرم، میوه و حتی ماساژ برای زائران خسته فراهم میکند، با «زائر عباس» مردی ۵۹ ساله گفتگو میکنم. او صاحب موکب است و با کمک خانوادهاش، شبانهروزی به زائران خدمترسانی میکند. چهرهاش از خستگی خط افتاده اما چشمانش برق میزند. میگوید: چند سال است که فرصت شرکت در پیادهروی اربعین را از دست دادهام زیرا وظیفه دارم در این سوی مرز به زائران امام حسین (ع) خدمت کنم.
زائر عباس با لحنی مملو از عشق به امام حسین بیان میکند: این محروم شدن از زیارت اربعین در برابر عظمت خدمت به عاشقان حسینی، ناچیز است. ما اینجا با تأمین نیازهای زائران از غذا تا استراحت، بخشی از زنجیره عشق به اهل بیت را تشکیل میدهیم. امسال با افزایش تردد که بیش از ۳۰۰ هزار زائر تنها در هفته گذشته گزارش شده، کارمان سنگینتر شده اما رضایت خداوند در این ایثار نهفته است.
زائر عباس که خود زائر سابق اربعین است، تأکید میکند که این فداکاری، میراث شهدای دفاع مقدس است که چذابه را مقدس کرده است.
موکب خانوادگی
در میان هیاهوی موکب، زینب دختری ۱۸ ساله، توجهم را جلب میکند. او به همراه خانوادهاش در موکبی خانوادگی حضور دارد و وظیفهاش کندن نان از تنور و کمک به مادرش است. دستانش از حرارت تنور قرمز شده اما با انرژی کار میکند: پارسال توفیق زیارت اربعین نصیبم شد و آن تجربه، روحم را صیقل داد. زینب با صدایی پر از حسرت اما مصمم میگوید: امسال به دلیل حجم بالای کارها و نیاز به خدمترسانی، نمیتوانم در پیادهروی شرکت کنم اما این محرومیت، فرصتی است برای ادای دین به امام حسین (ع). ما در چذابه با پخت نان و توزیع آن میان زائران، عشق خود را ابراز میکنیم و این، خود نوعی زیارت است.
زینب توضیح میدهد که خانوادهشان از اوایل صفر موکب را برپا کرده و تا پایان ماه، شبانهروزی فعال خواهند بود.
کودکی ۱۲ ساله به نام میلاد سواری در موکبی نزدیک پارکینگ، مشغول پخش شربت آبلیمو و آب خنک میان زائران است. او با سینی بزرگی که بر دست دارد، میان جمعیت میچرخد و با لبخندی کودکانه، نوشیدنیها را تعارف میکند. میلاد میگوید: تاکنون فرصت تجربه زیارت اربعین را نداشتهام اما بسیار مشتاقم که روزی این مسیر مقدس را طی کنم.
میلاد با کلماتی که از سنش، بزرگتر به نظر میرسد، بیان میکند: در حال حاضر، وظیفهام خدمت به زائران است و این کار مرا خوشحال میکند. دیدن لبخند زائران پس از نوشیدن شربت خنک در این گرما، بهترین پاداش است.
میلاد که از دانشآموزان محلی است، میگوید خانوادهاش او را تشویق به این خدمت کرده و این تجربه، درس ایثار به او میدهد.
در طول گفتگوها، متوجه میشوم که این خادمان، نماینده هزاران نفری هستند که در مرز چذابه با ۳۴ گیت خروجی و امکانات رفاهی مانند سایهبانها و سرویسهای بهداشتی، فداکاری میکنند. طبق گزارشها، تردد روزانه اتباع خارجی نیز دو برابر شده و موکبها بدون تمایز، به همه خدمترسانی میکنند. هوا رو به غروب میرود و چراغهای موکبها روشن میشود اما خدمت همچنان ادامه دارد.
وقتی خورشید پشت نخلستانهای چذابه غروب میکند، موکبها همچنان بیدارند و خادمان با دلهایی پر از نور به کار ادامه میدهند. اینان که از کاروان عظیم اربعین جا ماندهاند در واقع پیشتازان واقعی این نهضت هستند؛ فداکارانی که عشق به حسین (ع) را نه در قدمهای پیادهروی بلکه در دستان خدمترسانشان جستجو میکنند. چذابه، این خاک مقدس، شاهد است که ایثار این خادمان، پلی ابدی به سوی کربلاست، پلی که هرگز فرو نمیریزد.
در این لحظات پایانی اربعین، وقتی زائران با خاطرات زیارت بازمیگردند، خادمان چذابه با رضایت الهی، منتظر سالی دیگر میمانند؛ سالی که شاید توفیق زیارت نصیبشان شود اما تا آن روز، عشقشان در هر کاسه شربت و هر قرص نان، جاودانه خواهد ماند.
دیدگاهتان را بنویسید