دلهایمان در کربلا است
خبرگزاری مهر، گروه استانها- مهدیه سادات میر مهدی حسینی: کاش میشد تمام خستگیهای راه را در چشمانت میریختم و میگفتم: «تو میدانی که اربعین فقط یک سفر نیست؛ یک فراق است، یک دوری است از همه آنچه آسان به دست میآید. و من، امروز میخواهم از تو بگویم؛ از تو که نشستی و گریه کردی، […]
خبرگزاری مهر، گروه استانها- مهدیه سادات میر مهدی حسینی: کاش میشد تمام خستگیهای راه را در چشمانت میریختم و میگفتم: «تو میدانی که اربعین فقط یک سفر نیست؛ یک فراق است، یک دوری است از همه آنچه آسان به دست میآید. و من، امروز میخواهم از تو بگویم؛ از تو که نشستی و گریه کردی، از تو که ثبت نام کردی اما نامت در لیست جا اندگان ماند، از تو که پول نداشتی، از تو که بیمار بودی، از تو که فرصت نداشتی… از تو که دلتنگی هایت را با اشکها ی بی صدایت به آسمان سپردی و گفتی: حسین! من اینجا می مانم… اما دلم پیش توست.
وقتی کاروانها حرکت کردند و صدای زمزمههای «یا حسین» در هوا پیچید، تو پشت در ماندی. نه به خاطر کمبود عشق، که به خاطر تقدیری که گاهی عشق را در دوریها میآزماید. تو هم بسته نذری را آماده کرده بودی، هم چادر سفر را، اما روز رفتن اتفاقی افتاد و نرفتی. نشستی و دیدی که دیگران رفتند و تو ماندی، با دلی که هر لحظه به کربلا نزدیک تر میشد، حتی اگر تنِ خسته ات هزاران کیلومتر دورتر بود.
کاش میشد به تو بگویم که اربعین فقط آن راهپیمایی پرازدحام نیست. اربعین همان اشکهایی است که پشت پنجرههای فرودگاه ریختی، همان دستهای گره کردهای است که روی سجاده فشردی، همان نجواهای نیمه شبی است که به آسمان فرستادی. تو کربلا را در سکوت اتاقت ساختی، در تاریکی که هیچ چراغی روشن نبود، جز چراغ دلتنگی هایت.
بعضیها فکر میکنند زائرِ حسین (ع) فقط کسی است که پای پیاده به کربلا برسد. اما نمیدانند زائرِ واقعی، گاهی همان است که در حسرت یک قدم ماند. همانی که هر بار نام کربلا را میشنود، چشمانش پر از اشک میشود، نه از خاک راه که از دوری راه. تو امروز ثابت کردی که عشق، جغرافیا نمیشناسد. ثابت کردی که میشود در یک اتاق کوچک، در یک شهر دور، چنان با حسین (ع) همسفر شد که گویی در ریگهای بیابان کربلا قدم میزنی.
حسین (ع) میداند که تو چقدر دوست داشتی بروی. میداند که چقدر گریه کردی وقتی دیدی نمیتوانی. میداند که دلت چطور برایش تنگ شده، حتی اگر هیچ وقت حرمش را نبینی. او که میدانست یارانش در روز عاشورا حماسه میآفرینند، امروز هم میداند که چه دلهایی برایش می تپند، حتی اگر پای صاحبان آن دلها به کربلا نرسد.
امروز، روز توست؛ روز همه ما که ماندیم. روزی که باید باور کنیم حسین (ع) فقط در کربلا نیست. او هر جایی است که کسی برایش اشک بریزد، هر جایی است که کسی نامش را با عشق زمزمه کند. تو امروز ثابت کردی که عشق، از دوریها نمی ترسد. ثابت کردی که میشود در حسرت یک سفر، به سفری بزرگتر رفت: سفر دل به سوی او.
پس گریه کن، اشکهایت را پنهان نکن. این اشکها، قدمهای تو هستند روی راهی که نرفتی. این دلتنگی ها، زیارتنامه تو هستند و بدان که حسین (ع) تو را می بیند… می داند… و به انتظارت نشسته است.
«سلام بر تو، ای جا مانده عاشق! سلام بر دلی که در کربلا ماند، حتی اگر تنش نرسید.
دیدگاهتان را بنویسید