روایتی از استقامت اسرای نوجوان ایرانی در اردوگاه تبلیغاتی «رمادی»
خبرگزاری مهر، گروه استانها: اسارت برای رزمندگان ایرانی نه یک شکست، بلکه میدانی بزرگ برای نبردی متفاوت بود و با تکیه بر ایمان و وحدت، توانستیم در سختترین شرایط نیز پیروز شویم. روایت سید علی محدث از ناکامی دشمن در جنگ فرهنگی سید علی محدث، آزاده دوران دفاع مقدس و مدیر کانون فرهنگی تبلیغی پویش […]
خبرگزاری مهر، گروه استانها: اسارت برای رزمندگان ایرانی نه یک شکست، بلکه میدانی بزرگ برای نبردی متفاوت بود و با تکیه بر ایمان و وحدت، توانستیم در سختترین شرایط نیز پیروز شویم.
روایت سید علی محدث از ناکامی دشمن در جنگ فرهنگی
سید علی محدث، آزاده دوران دفاع مقدس و مدیر کانون فرهنگی تبلیغی پویش سفیران معروف در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به خاطرات اردوگاه رمادی ۲ ویژه اسرای زیر ۱۸ سال، از تلاش بیثمر رژیم بعث عراق برای بهرهبرداری تبلیغاتی و استحاله فرهنگی این اسرا پرده برداشت.
آزاده دوران دفاع مقدس، با بازگویی بخشی از خاطرات خود از اردوگاه رمادی ۲ یا کمپ هفت، گفت: این اردوگاه از سوی رژیم بعث برای اسرای زیر هجده سال ایرانی ایجاد شده بود و با عنوان «اردوگاه اسرای اطفال ایرانی» در ورودی آن، کارکردی کاملاً تبلیغاتی داشت. هدف دشمن، القای تصویری ضد انسانی از جمهوری اسلامی ایران به افکار عمومی جهان و متهم کردن ایران به اعزام اجباری کودکان به جبههها بود.
وی افزود: خبرنگاران خارجی هنگام مصاحبه با ما، با پاسخهایی روبهرو میشدند که با روایت رسمی رژیم بعث مغایرت داشت. ما با افتخار میگفتیم که با میل و اشتیاق به جبهه آمدهایم، حتی در شناسنامههایمان دست بردهایم تا سن خود را بالاتر نشان دهیم و اجازه اعزام پیدا کنیم. این موضعگیری، نقشه دشمن برای مظلومنمایی را خنثی کرد.
محدث به واقعه مشهور مهدی طحانیان و اصرار بر رعایت حجاب توسط خبرنگار فرانسوی هندی نیز اشاره کرد و تصریح کرد: چنین صحنههایی هرگز در رسانههای غربی بازتاب نمییافت، چراکه پذیرش مقاومتی چنین ریشهدار از نوجوانی کمتر از پانزده سال برای آنها دشوار بود.
آزاده دوران دفاع مقدس در تشریح تلاشهای رژیم بعث برای استحاله فرهنگی اسرا گفت: نمایش فیلمها و موسیقیهای مبتذل، پخش بیوقفه برنامههای غیراخلاقی، آوردن روانشناس برای یافتن شیوههای تخریب اعتقادات و ایجاد فضای آزاد برای سرگرمیهای ناسالم، بخشی از اقدامات دشمن بود؛ اما به لطف الهی همگی ناکام ماندند.
وی بیان کرد: پایداری آزادگان به حدی بود که برخی افسران بعثی اعتراف میکردند «ما اسیر شما هستیم، نه شما اسیر ما». وی استقبال باشکوه مردم ایران از آزادگان را حماسهای ماندگار دانست و بر لزوم خدمتگزاری به این ملت شریف تا پایان عمر تأکید کرد.
حکایت اسارت؛ از زخم جسم تا پیروزی روح
در ادامه حسین فلاح، آزاده سرافراز در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: من در سن ۱۴ سالگی و بهعنوان تنها فرزند خانواده، در تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۶۲ به جبهه اعزام شدم و تنها ۱۶ روز بعد، در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۶۲ به اسارت نیروهای عراقی درآمدم. من در عملیات خیبر اسیر شدم و در مجموع شش سال و نیم در اسارت بودم.
آزاده سرافراز درباره خاطرات دوران اسارت افزود: دشمن قصد داشت اراده ما را سست کند و از مسیری که آمده بودیم، پشیمانمان کند، اما موفق نشد. به لطف خدا، ما همان اراده جنگیدن را در دوران اسارت نیز حفظ کردیم و به اذعان خود آنها، این دشمن بود که اسیر ما شد، نه ما.
وی با نقل خاطرهای از دوران اسارت گفت: یک بار مشغول تلاوت قرآن بودم که یکی از سربازان جدید به اردوگاه ما آمد. او نمیدانست که افسر اردوگاه به من لقب «عبدالباسط اردوگاه» را داده و با قرآن خواندن من مشکلی ندارد. آن سرباز به من بیاحترامی کرد و فردا صبح، هنگام آمار، نام مرا به عنوان کسی که نافرمانی کرده، آورد. افسر عراقی خطاب به سرباز گفت نباید به قاری قرآن اردوگاه بیادبی میکردی. زمانی که قرار شد سرباز تنبیه شود، من گفتم به خاطر قرآن او را بخشیدم و شما هم ببخشید.
فلاح در خصوص انگیزه حضور در جبههها تأکید کرد: زمانی که دیدیم ناموس و کشورمان در خطر است و مورد حمله قرار گرفته، وظیفه خود دانستیم که حضور پیدا کنیم و اجازه ندهیم تاریخ تکرار شود و کشورمان دوباره تکهتکه شده و به دست بیگانگان بیفتد.
آزاده سرافراز در خصوص درسهای این دوران برای امروز افزود: اگر میخواهید در زندگی و کارهای خود موفق باشید، باید گوش به فرمان رهبری باشید و از امر ایشان اطاعت کنید. همانطور که ما در اسارت با گوش سپردن به فرماندهان، عزت را به دست آوردیم، امروز نیز باید به هدایتهای رهبری گوش جان بسپاریم تا هیچ مشکلی در کشور نداشته باشیم. در نبرد اخیر، به ما ثابت شد که با وجود تمام اختلافها، مردم پای کار آمدند و با هدایتهای رهبری پیروز این جنگ شدیم.
روایتی ناب از آزاده خلبان سرهنگ غلامرضا مرادیفر
سرهنگ غلامرضا مرادیفر، خلبان نیروی هوایی و هوانیروز، پس از ۴۴ سال از اسارت در عراق، در گفتگو با خبرنگار مهر از روزهای سخت اسارت، ملاقاتهای محدود، مراسم نماز و دعا، و راههای مقاومت روحی در زندانهای ابوغریب و الرشید صحبت کرد.
آزاده خلبان نیروهای هوایی و هوانیروز درباره تجربههای خود در دوران اسارت در عراق گفت: در تاریخ ۲۳ مهرماه ۱۳۵۹ بر اثر اصابت گلولههای دشمن به اسارت در آمدم. این مدت، حدود ده سال طول کشید و در طول این سالها خبری از خانوادهام نداشتم و خانواده هم بیخبر بودند چون صلیب ما را ندیدند و ما نیز به عنوان مفقود الاثر شناخته میشدیم.
وی عنوان کرد که در دوران اسارت، او و گروهی از همرزمانش، شامل حدود ۳۰ نفر از خلبانان نیروی هوایی و هوانیروز بودند، در کنار گروهی دیگر از ارگانهای مختلف که حدود ۲۷ نفر بودند. این دو گروه در مکانهای جداگانه نگهداری میشدند و ارتباطی با هم نداشتند. آنان ابتدا در زندان ابوغریب نگهداری میشدند و پس از مدتی، به زندان الرشید منتقل شدند، جایی که در کنار هم ۵۷ نفر بودند، اما خلبانان و دیگر گروهها در مکانهای جداگانه اسیر بودند.
مرادیفر تاکید کرد: در دوران اسارت، علاوه بر تحمل سختیهای جسمی، تلاش داشتند روحیه خود را حفظ کنند.
او گفت: ما در سلولهای چندنفره بودیم، اما حتی در همین فضاها، مراسم مذهبی مانند نماز جماعت و دعاهای خاص انجام میدادیم. در روزهای باز بودن در سلول، یک اتاق بزرگتر داشتیم که برای نماز و مراسم مذهبی به آن میرفتیم. برگزاری این مراسم برای ما بسیار اهمیت داشت و بچهها از برگزاری این امور خوشحال بودند. حتی نماز شب میخواندیم و این عادت هرگز ترک نمیشد.
آزاده خلبان نیروهای هوایی و هوانیروز افزود: در زندان، مکان خوبی نداشتیم، بلکه برعکس، وضعیت سختی داشتیم، اما تنها حربهمان نماز و دعا بود. من که مؤذن بودم، هنگام اذان، صدای اذان را بلند میکردم. این کار باعث میشد عراقیها ناراحت شوند و مرا میبردند، اما من در این زمانها برگزاری نماز و دعا را ادامه میدادم.
وی خاطرنشان کرد: این دوران برای من و همرزمانم پر از سختی و مبارزههای روحی بود، اما ایمان و مقاومت روحی، ما را از این بحرانها عبور داد.
این گفتگوها حاصل روح مقاومت و پایداری جانبازان جنگ تحمیلی علیه رژیم عراق است، مردانی که با وجود سالها اسارت، همچنان روحیهای قوی و ایمان راسخ داشتند.
آزادگان، با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارهای جسمی و روحی دشمنان ایستادند و روابط اجتماعی جامعه کوچک اردوگاهی خود را بر پایه اخلاق حسنه بنا نهادند و از شکنجههای مزدوران بعث هراسی به خود راه ندادند.
آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضیترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینههایی فراختر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند، آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسیات رهایی یافته بودند.
دیدگاهتان را بنویسید