آخرین اخبار
صفحه نخست / استانها > آذربایجان شرقی / استانها > آذربایجان غربی / استانها > اردبیل / استانها > اصفهان / استانها > البرز / استانها > ایلام / استانها > بوشهر / استانها > تهران / استانها > چهارمحال و بختیاری / استانها > خراسان جنوبی / استانها > خراسان رضوی / استانها > خراسان شمالی / استانها > خوزستان / استانها > زنجان / استانها > سایر / استانها > سمنان / استانها > سیستان و بلوچستان / استانها > فارس / استانها > قزوین / استانها > قم / استانها > کردستان / استانها > کرمان / استانها > کرمانشاه / استانها > کهگیلویه و بویراحمد / استانها > گلستان / استانها > گیلان / استانها > لرستان / استانها > مازندران / استانها > مرکزی / استانها > هرمزگان / استانها > همدان / استانها > یزد / اقتصاد > آب و انرژی / اقتصاد > اقتصاد ایران / اقتصاد > اقتصاد جهان / اقتصاد > بانک و بیمه وبورس / اقتصاد > راه و مسکن / اقتصاد > سایر حوزه ها / اقتصاد > صنعت و معدن و تجارت / اقتصاد > کار و تعاون / اقتصاد > کشاورزی و دامداری / بازار > بازار / بازار > خرده فروشی و خدمات / بازار > خودرو / بین الملل > آسیای شرقی و اقیانوسیه / بین الملل > آسیای غربی / بین الملل > آفریقای مرکزی و جنوبی / بین الملل > آمریکای شمالی / بین الملل > آمریکای لاتین / بین الملل > اروپا / بین الملل > اوراسیا / بین الملل > ایران در جهان / بین الملل > غرب آسیا و آفریقای شمالی / جامعه > آسیب های اجتماعی / جامعه > آموزش و پرورش / جامعه > انتظامی / جامعه > جوان و خانواده / جامعه > حوادث و بلایا / جامعه > رفاه و خدمات اجتماعی / جامعه > سایر حوزه ها / جامعه > شهری / جامعه > قضایی و حقوقی / جامعه > محیط زیست / جامعه > میراث فرهنگی و گردشگری / حوزه و دانشگاه > آموزش عالی / حوزه و دانشگاه > حوزه / حوزه و دانشگاه > دانشجویی / دانش و فناوری > علم و دانش / دانش و فناوری > فناوری اطلاعات و ارتباطات / دانش و فناوری > فناوری های نوین / دین و اندیشه > اسلام در جهان / دین و اندیشه > اندیشمندان و اندیشکده ها / دین و اندیشه > حوزه و نهادهاي ديني / دین و اندیشه > علوم انسانی / دین و اندیشه > قرآن و عترت / سلامت > بهداشت / سلامت > تغذیه / سلامت > درمان / سلامت > نظام سلامت / سیاست > احزاب و تشکلها / سیاست > امنیتی و دفاعی / سیاست > انقلاب اسلامی / سیاست > دولت / سیاست > رهبری / سیاست > سایر / سیاست > سیاست خارجی / سیاست > مجلس / عکس > استانی / عکس > برگزیده / عکس > خبری / عکس > دریافتی / عکس > مستند / عکس > منابع خارجی / فرهنگ و ادب > رسانه / فرهنگ و ادب > صنایع فرهنگی / فرهنگ و ادب > فرهنگ عمومی / فرهنگ و ادب > فرهنگ مقاومت / فرهنگ و ادب > کتاب و ادبیات / فیلم > استان ها / فیلم > اقتصاد / فیلم > اینفومهر / فیلم > بین الملل / فیلم > جامعه / فیلم > دانش و فناوری / فیلم > دین و آیین / فیلم > سلامت / فیلم > سیاست / فیلم > فرهنگ و اندیشه / فیلم > هنر / فیلم > ورزش / مجله مهر > دکه روزنامه / مجله مهر > دور دنيا / مجله مهر > دیگر رسانه‌ها / مجله مهر > زندگی / مجله مهر > فجازی / مجله مهر > گزارش ویژه / هنر > تئاتر / هنر > رادیو و تلویزیون / هنر > سینمای ایران / هنر > سینمای جهان / هنر > موسیقی و هنرهای تجسمی / ورزش > توپ و تور / ورزش > سایر ورزشها / ورزش > فوتبال ایران / ورزش > فوتبال جهان / ورزش > کشتی و وزنه برداری / ورزش > ورزش های رزمی
  • فرمانده‌ای که در اتاق ژنرال آمریکایی نماز خواند!

    خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، فرگاه افشار: صبح زودِ یکی از روزهای مرداد، آسمان هنوز رنگ تیره‌اش را کامل پس نگرفته، که یک هواپیمای جنگی از زمین بلند می‌شود. داخل کابین، خلبانی نشسته که چند ساعت قبل، می‌توانست در لباس احرام، کنار خانواده‌اش راهی مکه باشد. اما مانده بود. گفته بود: «مکه من اینجاست.» […]

    اشتراک گذاری
    15 مرداد 1404
    کد مطلب : 72474

    خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، فرگاه افشار: صبح زودِ یکی از روزهای مرداد، آسمان هنوز رنگ تیره‌اش را کامل پس نگرفته، که یک هواپیمای جنگی از زمین بلند می‌شود. داخل کابین، خلبانی نشسته که چند ساعت قبل، می‌توانست در لباس احرام، کنار خانواده‌اش راهی مکه باشد. اما مانده بود. گفته بود: «مکه من اینجاست.»

    آن روز، عید قربان بود. اما او نه گوسفندی قربانی کرد، نه هدایایی نذر کرد؛ در راه بازگشت از یک مأموریت شناسایی در منطقه مرزی، خودش را گذاشت در مسیر گلوله‌ای که اشتباهی از زمین خودی شلیک شد و او را در اوج آسمان نشانه رفت.

    برای فهمیدن این پروازِ آخر، باید از زمین شروع کرد؛ از کوچه‌ای در قزوین، از پسر بچه‌ای که روزی روی دیوار مدرسه‌ای بالا رفت تا جارو را از دست سرایدار بگیرد و به او که بخاطر کمردرد یحتمل به زودی اخراج می‌شود بگوید: «تو استراحت کن، من اینجا رو تمیز می‌کنم.»

    انتخاب مسیر آسمان

    چهاردهم آذر ۱۳۲۹، در قزوین کودکی به دنیا آمد که بعدها در یکی از حساس‌ترین برهه‌های تاریخ ایران، تصمیم‌هایی گرفت که روی زمین و آسمان کشورش تأثیر گذاشت. در کنکور سراسری، عباس بابایی هم در رشته پزشکی قبول شد و هم در خلبانی. پزشکی، آینده‌ای باثبات و مشخص داشت. اما او خلبانی را انتخاب کرد. این تصمیم نه نشانه قهرمانی بود و نه ادعایی برای ایثار؛ فقط انتخابی بود که بعدتر، ابعاد تازه‌ای پیدا کرد و تبدیل شد به مسیری که تا لحظه آخر زندگی‌اش ادامه یافت…‌

    از فرار از زرق و برق‌ها تا نماز در اتاق ژنرال آمریکایی!

    بابایی برای تکمیل دوره خلبانی راهی آمریکا شد. کشور میزبان، فرهنگی متفاوت داشت و محیطی که می‌توانست جوانی از قزوین را دچار تردید و فاصله از گذشته‌اش کند. اما او همان آدمی ماند که از ایران آمده بود.

    در پرونده‌اش گزارشی ثبت شد: رفتارهایی نامتعارف، بی‌توجهی به سبک زندگی جمعی و اصرار بر ساده‌زیستی و اجرای مناسک مذهبی. موضوع تا دفتر ژنرال فرمانده پایگاه رفت. عباس را احضار کردند. وقتی وارد شد، او را در حال اقامه نماز دیدند. عباس با خونسردی توضیح داد که وقت انتظار را به انجام واجبات دینی اختصاص داده. همین برخورد، در فضای رسمی نظامی آمریکا، آن‌قدر متفاوت بود که ژنرال، نامه فارغ‌التحصیلی او را با احترام امضا کرد. نه به‌خاطر شگفتی یا تحسین، بلکه شاید چون دید با فردی روبه‌روست که در شرایط ناآشنا، همچنان خودش مانده است.‌

    مثل بقیه مردم؛ یک سال در نوبت خانه سازمانی

    با پیروزی انقلاب، عباس بابایی مسئولیت‌های تازه‌ای در نیروی هوایی گرفت. از سرپرستی انجمن اسلامی پایگاه اصفهان، تا فرماندهی پایگاه و سپس معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش. با هیچ یک البته، تغییری در سبک زندگی‌اش ایجاد نشد.

    خانه‌ای سازمانی برایش در نظر گرفته شده بود، اما اصرار کرد که مثل بقیه، در نوبت بماند. بعد از یک سال، وقتی نوبتش رسید، فهمید یکی از کارکنان پایگاه با هشت فرزند، در خانه‌ای کوچک و محدود زندگی می‌کند. به همسرش گفت: «خدا را خوش نمی‌آید که ما با دو بچه در این خانه باشیم.» خانه را به آن فرد واگذار کردند، و خودشان به خانه‌ای کوچک‌تر رفتند.

    او فرماندهی نبود که از بالا به نیروهایش نگاه کند. در جبهه‌ها، لباس بسیجی می‌پوشید، خودش در پروازهای جنگی حاضر می‌شد و حتی در کابین عقب می‌نشست تا واقعیت میدان را از نزدیک ببیند.

    این نگاه، ریشه در کودکی او داشت. همان سال‌هایی که با سر تراشیده، از دیوار مدرسه دهخدای قزوین بالا می‌رفت، جارو را از سرایدار می‌گرفت و حیاط را آب‌پاشی می‌کرد تا بهانه‌ای برای اخراج سرایدار فراهم نشود.‌

    معمار عملیات‌های هوایی در روزهای جنگ

    با شروع جنگ تحمیلی، عباس بابایی تبدیل به یکی از چهره‌های تأثیرگذار در مدیریت عملیات‌های هوایی شد. در سال ۱۳۶۲، به درجه سرتیپی رسید و مسئولیت معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش و قرارگاه رعد را بر عهده گرفت. قرارگاه رعد، مرکزی بود که هم عملیات‌های تهاجمی هوایی را طراحی می‌کرد و هم وظیفه دفاع هوایی از آسمان کشور را داشت.

    در یکی از مهم‌ترین تصمیمات، اسکادران هواپیماهای اف -۱۴ از اصفهان به بوشهر منتقل شد؛ تصمیمی استراتژیک در بحبوحه جنگ خلیج فارس که با پشتیبانی کمیسیون دفاع مجلس انجام شد. هدف، اسکورت کشتی‌ها و نفتکش‌هایی بود که در معرض تهدید مداوم قرار داشتند. در عملیات والفجر ۸، او نقش پررنگی در طراحی و پشتیبانی دفاع هوایی داشت؛ عملیاتی که طی آن، ۷۰ تا ۸۰ هواپیمای عراقی ساقط شدند و امنیت، به بخش مهمی از آسمان جنوب کشور بازگشت.‌

    پروازی که بازگشتی نداشت

    سال ۱۳۶۶، عباس بابایی به همراه خانواده‌اش عازم سفر حج شد. در فرودگاه، در حالی که همه چیز برای سفر مهیا بود، تصمیم گرفت نرود. به‌سادگی گفت: «مکه من اینجاست. تا امنیت نباشد، نمی‌توانم خودم را راضی کنم.» قرار شد در روز عید قربان به خانواده‌اش در مکه بپیوندد.

    اما روز ۱۵ مرداد ۱۳۶۶، در مسیر بازگشت از یک عملیات موفق در خاک عراق، هواپیمایش به اشتباه هدف پدافند خودی قرار گرفت. گلوله‌ای ضد هوایی، از طلق کابین عبور کرد و به شاهرگش خورد.

    خلبان کابین جلو، وقتی در آینه نگاهی انداخت، نشانی از عباس ندید. کابین عقب پر از خون بود. او، بی‌هیاهو، در همان آسمانی که سال‌ها در آن پرواز کرده بود، برای همیشه آرام گرفت.

    درباره عباس بابایی بخوانیم

    کتاب «پرواز سفید» از انتشارات سوره مهر، چهارمین جلد از مجموعه «قصه فرماندهان» است که به قلم زنده‌یاد داوود بختیاری دانشور نوشته شده است. این کتاب، یک مجموعه داستان جذاب و خواندنی از زندگی سرتیپ خلبان شهید عباس بابایی است که از دوران کودکی تا شهادتش را روایت می‌کند.

    کتاب با بخشی به نام: «طلوع یک ستاره» آغاز می‌شود که نگاهی کوتاه به زندگی او دارد و در ادامه، ۱۰ بخش داستانی دیگر با عناوین جذاب، از جمله «بابای مدرسه»، «باغبان» و «فرشته نجات»، به روایت خاطرات و اتفاقات مهم زندگی او می‌پردازد.

    در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

    «امتحانات خردادماه هم رسید. تا چند هفته دیگر کلک این سال هم کنده می‌شود. باید فکری برای تابستان کرد. من که مثل پارسال می‌خواهم باقلوا بفروشم. کلی پول به جیب زدم. شکمم هم که هر روز سیر بود. بابام می‌گوید اگر از الان راه پول درآوردن را یاد بگیری، وقت پیری دستت تو سفره خودت است. من هم به حرفش گوش کردم و باقلوافروشی را انتخاب کردم. ولی بقّال سرکوچه‌مان می‌گفت این کار به درد نمی‌خورد، باید صنعت یاد بگیری. هرچی فکر کردم، دیدم نمی‌توانم شاگردی کنم…»

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *