وداع با امام مهربانیها در شام غریبان؛ مشهد نقطه اوج ارادت شیعیان
خبرگزاری مهر، گروه استانها- فاطمه سعادتیان نیک: مشهد الرضا (ع)؛ غروب یکشنبه، دوم شهریورماه ۱۴۰۴ در حالی که آخرین شعاعهای زرین خورشید، آرام آرام از گنبد طلایی مشهد الرضا رخت برمیبست و پردهای از حزن و اندوه بر قامت شهر میکشید، مشهد غرق در سوگ و ماتم بود. امروز، روز شهادت خورشید هشتم، حضرت علی […]
خبرگزاری مهر، گروه استانها- فاطمه سعادتیان نیک: مشهد الرضا (ع)؛ غروب یکشنبه، دوم شهریورماه ۱۴۰۴ در حالی که آخرین شعاعهای زرین خورشید، آرام آرام از گنبد طلایی مشهد الرضا رخت برمیبست و پردهای از حزن و اندوه بر قامت شهر میکشید، مشهد غرق در سوگ و ماتم بود. امروز، روز شهادت خورشید هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بود؛ روزی که میلیونها دلداده، از دور و نزدیک، خود را به حریم قدسی ایشان رسانده بودند تا در این مصیبت عظیمی، شریک غم فرزند رسول اکرم (ص) باشند. اما حکایت مشهد در این شب، حکایتی دیگر است؛ حکایت شام غریبان؛ شبی که اشکها بیصدا میریزند، دلها در غمی آشنا، اما همواره تازه، میسوزند و کبوتران حرم نیز گویی غمگینتر از همیشه، بر فراز صحنها پرواز میکنند.
هوا آکنده از بوی عود و گلاب و بغضی فروخورده بود. از سپیدهدمان امروز، مشهد رنگ دیگری به خود گرفته بود. خیابانهای منتهی به حرم مطهر، از صبح امروز میزبان کاروانهای عزادار و دهها هزار زائر پیاده بود که با پای دل و جسم، خود را به این نقطه از زمین رسانده بودند. زائرانی که پس از طی مسیرهای طولانی، حالا خسته اما با دلی سرشار از ارادت، خود را به آستان مبارک امامشان رسانده بودند تا آخرین ساعات روز شهادت را در جوار آن حضرت سپری کنند. هر چه به ساعات پایانی روز نزدیکتر میشدیم، حال و هوای شهر غلیظتر میشد؛ گویی تمام شهر یکپارچه، ردای سیاه بر تن کرده و خود را برای اوج سوگ آماده میساخت. پرچمهای سیاه عزاداری بر سردر خانهها و مغازهها برافراشته شده بود و نوای مداحی از هر کوی و برزن به گوش میرسید.
خیابان نواب صفوی؛ آغاز یک دلدادگی حزین و دریایی از ارادت
قرار مراسم شام غریبان، از خیابان نواب صفوی بود؛ یکی از شریانهای اصلی که به قلب تپنده شهر، حرم مطهر رضوی، میرسد. از ساعتها پیش از شروع رسمی مراسم، یعنی از حوالی عصر، موجی از جمعیت متراکم و فشرده از زائران و مجاوران، با لباسهای سیاه و چشمانی اشکبار، در این خیابان گرد آمده بودند. صدای نجواها، زمزمه صلواتها و گاهی نوحههایی حزین که از گوشه و کنار جمعیت به گوش میرسید، فضایی روحانی و در عین حال اندوهبار خلق کرده بود. صدای قدمهای آرام زائران در همهمه جمعیت گم میشد، اما هر قدم نشان از قصهای از دلدادگی داشت.
هر سو که نگاه میکردی، صحنهای از ارادت بیحد و حصر خودنمایی میکرد. کودک خردسالی که در آغوش مادر، چشمان معصومانهاش در پی گنبد و بارگاه بود، گویی از همان بدو تولد، با نام رضا (ع) انس گرفته بود. در کنار او، پیرمردی خمیده با عصایش، قدم به قدم و با سختی خود را به صفوف عزاداری میرساند؛ چین و چروکهای صورتش حکایت از سالها عشق به این آستان داشت. زنانی که چادر مشکی بر سر و صورت کشیده و زیر لب اشک میریختند، و مردانی که با دستان بر سینه، در سکوتی حزین، در غم امامشان شریک بودند. همه و همه با یک درد مشترک، در این نقطه گرد هم آمده بودند: درد فراق و غم شهادت غریب طوس.
در میان جمعیت فشرده، خدام حرم مطهر با لباسهای فرم مخصوص و شالهای سیاه بر گردن، حضوری پررنگ داشتند. آنها نه تنها میزبانان این محفل بودند و با روی باز زائران را راهنمایی میکردند، بلکه خود نیز، دلی شکسته در غم مولایشان داشتند و گاهی قطره اشکی از گوشه چشمشان بر پهنای صورتشان جاری میشد. وظیفه میزبانی و خدمت، لحظهای مانع از ابراز ارادتشان نمیشد.
طنین «یا رضا (ع)» در قلب شهر؛ اوج همدلی و عزاداری
در ساعت ۱۸:۳۰، همزمان با اذان مغرب، با اعلام رسمی آغاز مراسم، موجی از یا رضا در خیابان نواب صفوی بلند شد. این ندا، نه یک شعار صرف، که فریاد دلهایی بود که از عمق جان، نام امامشان را فریاد میزدند. هیئتهای عزاداری با پرچمهای سیاه و سبز، نظم خاصی به جمعیت میدادند و هر کدام با سینه زنی هماهنگ و نوحههای محلی خود، جلوهای ویژه و خاص به این حرکت خودجوش و عظیم میبخشیدند. نوای یا ضامن آهو و غریب الغربا در هم میآمیخت و شور و حالی عجیب در میان جمعیت ایجاد میکرد.
حضور تولیت آستان قدس رضوی، مسئولان ارشد استانی و آستان قدس رضوی، در کنار این سیل عظیم جمعیت زائر و مجاور، نشان از اهمیت و جایگاه رفیع این مراسم داشت. آنها نیز دوشادوش مردم عزادار، با پای برهنه و در لباس عزا، قدم برمیداشتند و در این ماتم شرکت میکردند. اما آنچه بیش از همه به چشم میآمد و قلبها را به هم نزدیک میکرد، همان پیوند ناگسستنی بین امام و امت بود که در این شب، به اوج خود میرسید. پیوندی که سالیان سال است بین شیفتگان و ولی نعمتشان حضرت رضا (ع) وجود دارد.
مسیر نواب صفوی تا صحن انقلاب؛ روایتی از قدمهای عاشق و اشکهای بیامان
قدمها سنگین بود و دلها بیقرار، اما هیچ چیز نمیتوانست مانع حرکت این سیل جمعیت شود. مسیر از خیابان نواب صفوی، از دروازه ورودی صحن غدیر تا صحن انقلاب اسلامی، مسیری به ظاهر کوتاه، اما سرشار از روایتهای ناگفته بود. در طول این مسیر، مداح و ذاکر اهل بیت (علیهالسلام)، علی علیمردانی، با نوای جانسوز خود، مرثیهسرایی میکرد. صدای او در فضای آکنده از غم، میپیچید و اشکها را از چشمان زائران سرازیر میکرد. نوحههای او، داغ دلها را تازه میکرد و به اشکها قوت میبخشید.
هر قدمی که برداشته میشد، روایتی داشت؛ روایتی از عشق، از درد، از امید. زوج جوانی را میدیدی که دست در دست هم، با چشمانی اشکبار، زیر لب زمزمه میکردند و گویی از امامشان طلب حاجت داشتند؛ شاید برای گشایش گره در زندگی، شاید برای شفای بیماری، یا شاید فقط برای رضایت و نگاهی از امام. مادری را میدیدی که کودک شیرخوارهاش را در آغوش داشت و با هر سینه زنی، به او درس دلدادگی میآموخت و از کودکی او را با حب اهل بیت (ع) آشنا میکرد. در میان جمعیت، گروههایی از زائران عرب زبان، با نوحههای خاص خود و با لهجههای متفاوت، در میان جمعیت حرکت میکردند و این نشان از جهان شمولی غم شهادت امام رضا (ع) و ارادت به ایشان بود که مرزها را درمینوردید.
انگار تمام شهر به حرمت این شب، سکوت کرده بود. صدای بوق ماشینها به گوش نمیرسید، و همهمه شهرنشینی جای خود را به سکوت حزین و نوای مداحی داده بود. تنها صدایی که به گوش میرسید، نوای مداحی، همهمهی جمعیت و گهگاه صدای هقهق گریهای بود که از عمق جان برمیخاست؛ گریههایی که باری از دلها برمیداشت. خادمان حرم، با چای داغ و آب گوارا از زائران پذیرایی میکردند تا خستگی راه از تنشان بزداید، اما عطش اصلی، عطش زیارت و همدردی با قلب غریب امام بود که با هیچ نوشیدنیای سیراب نمیشد. چه بسا این چای و آب نیز، به مدد نام رضا (ع)، شفا و آرامش را به همراه داشت.
صحن انقلاب اسلامی؛ اوج دلدادگی و تشییع نمادین غریب
بالاخره، سیل جمعیت، آرام آرام به صحن انقلاب اسلامی رسید؛ صحنی که نامش خود، یادآور تحول و شور حسینی است و در این شب، تبدیل به دریایی مواج از اشک و ماتم شده بود. گلدستههای سر به فلک کشیده، ایوانهای باشکوه و سقاخانه اسماعیل طلا، همگی گویی شاهد این صحنه حزنانگیز بودند. چراغهای صحن به حداقل رسیده بود و فضای نیمهتاریک، حس غریبانگی مراسم را دوچندان میکرد.
پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا، به امامت حجت الاسلام حسین شریعتینژاد، معاون تبلیغات اسلامی حرم مطهر رضوی، که خود نیز با صدایی حزین نماز را اقامه میکردند، صحن آماده اوج گرفتن مراسم شد. دلها آرام گرفت و نگاهها به سمت منبری چرخانده شد که قرار بود روضه غربت امام را بخواند. جمعیت با آرامش و احترام، در انتظار شنیدن ذکر مصیبت بودند.
امیر عارف، با نوای گرم و دلنشین خود، به عزاداری و سینهزنی پرداخت. کلماتش، روضههایش، از عمق جان برمیخاست و بر دلهای داغدار مینشست. او با بیان شیوا و سوزناک خود، صحنههای شهادت امام را به تصویر میکشید و داغ دل شیعیان را تازه میکرد. صدای یا غریب الغربا، یا معین الضعفا و یا ثامن الحجج در صحن میپیچید و تا آسمان هفتم میرفت. زائران با دستانی که بیامان بر سینه میکوبیدند و اشکهایی که بیوقفه بر صورتشان جاری بود، با امامشان نجوا میکردند. برخی از شدت تأثر، شانههایشان میلرزید و برخی دیگر با صدای بلند گریه میکردند.
تصویر هزاران دست که همزمان بر سینه میکوبیدند، گویی صحن انقلاب را به دریایی مواج از ارادت و دلدادگی تبدیل کرده بود. فانوسهای صحن، با نور کمسوی خود، بر فضای غمزده میافزودند و حس غریبانگی این شب را دوچندان میکردند. این شام غریبان، نه فقط یادآور غربت امام رضا (ع) در سفر پر رنجشان بود، بلکه غربت همه عاشقانهای بود که در فراق معشوق، اشک میریختند و با نمادی از تشییع پیکر مطهر امام، خود را تسلی میبخشیدند. گویی هر زائر، خود را در صحنه تشییع پیکر غریب امام میدید و با هر قطره اشک، تسلی دل حضرت جواد (ع) را میخواست.
زمزمههای پایانی؛ خاطرهای ماندگار از یک شب بیبازگشت
جمعیت آرام آرام از صحن خارج میشدند، اما نه با همان حال و هوای ابتدای مراسم. حال گویی سبکتر شده بودند، دلی که در آغاز بغض داشت، حالا با اشک شسته شده بود و تسکینی یافته بود. سنگینی بار غم، با اشتراک در عزاداری و همدردی، کمی کاسته شده بود. هر کس با خود، سوغاتی از این شب غریبان میبرد؛ سوغاتی از اشک، از ارادت، از آرامشی که در جوار حرم یافته بود، و از امید به شفاعت امام مهربانیها.
قدمهایشان حالا سبکتر بود، اما در دلشان، خاطرهای عمیق از این شب ماندگار شده بود. گفتگوهای آرام در میان جمعیت به گوش میرسید: عجب شبی بود، کاش زودتر برگردیم، دلم آرام گرفت. اینها جملاتی بود که نشان میداد روح و روانشان از این حضور سیراب شده بود.
شام غریبان امام رضا (ع) روایتی است از پیوند ناگسستنی بین مردم و اهل بیت (ع)؛ روایتی از عشق بیانتها، از غم بیکران، از امید به فردایی روشنتر، و از تسلیم در برابر مشیت الهی. و این روایت، هر ساله در چنین شبی، در پایتخت هشتمین خورشید، تکرار میشود و برای همیشه در حافظه تاریخی این شهر و دل زائرانش، ماندگار خواهد ماند. این شب، یک قرار عاشقی است که هر ساله تجدید میشود و دلهای خسته را به سوی خود میخواند.
دیدگاهتان را بنویسید