سفر به اعماق روان آدمهایی در حاشیه زندگی؛ تولد دوباره در هیاهوی شهر
به گزارش خبرنگار مهر، فرنوش آباء نقدی بر کتاب «زایمان در چهارراه مولوی» اثر جابر مطهریزاده نوشته و در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده که در ادامه میخوانیم: «زایمان در چهارراه مولوی» را میتوان مانند زایمانی دردناک و در عین حال امیدبخش دانست؛ تولدی که نه در یک زایشگاه امن، بلکه وسط هیاهوی شهر و […]
به گزارش خبرنگار مهر، فرنوش آباء نقدی بر کتاب «زایمان در چهارراه مولوی» اثر جابر مطهریزاده نوشته و در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده که در ادامه میخوانیم:
«زایمان در چهارراه مولوی» را میتوان مانند زایمانی دردناک و در عین حال امیدبخش دانست؛ تولدی که نه در یک زایشگاه امن، بلکه وسط هیاهوی شهر و نگاههای بیتفاوت آدمها اتفاق میافتد. این تصویر استعاری، در حقیقت روح مجموعه داستانهای جابر مطهریزاده را در خود دارد: تقابل مداوم میان رنج و امکان، میان سقوط و رهایی.
جهان داستانی؛ جغرافیای تنهایی و بقا
مطهریزاده در این مجموعه، شخصیتهایش را به قلب میدان مینِ زندگی میفرستد؛ جایی که فقر، عشق ناکام، بیماری، وسواس و بیپناهی، درهمتنیده و بیرحمانه حضور دارند. اما مهمتر از خود این بحرانها، واکنش شخصیتهاست: گاهی تسلیم، گاهی فرار به سمت خیال یا هنر، و گاهی تلاشهای جسورانه برای تغییر سرنوشت.
تأثیرگذارترین جنبه، این است که نویسنده اجازه نمیدهد مخاطب در رنج صرف بماند. درست در لحظهای که تاریکی مطلق به نظر میرسد، روزنهای از خلاقیت یا اراده باز میشود؛ مثل «من نویسنده شدم؟» که قهرمانش با نوشتن، طناب دار را به طناب نجات بدل میکند.
زبان و فرم؛ مونولوگهای خونگرم و زخمی
روایتها اغلب در قالب اولشخص و مونولوگهای درونی شکل میگیرند. این فرم، به داستانها حالتی اعترافگونه میدهد؛ انگار خواننده نه با یک متن ادبی، بلکه با یادداشتهای شبانه یک دوست صمیمی طرف است که روی میز آشپزخانه نشسته و بیپرده از زندگیاش میگوید.
زبان کتاب، ترکیبی از شاعرانگی و صراحت است؛ جملات گاه نرم و موسیقایی، و گاه تند و زخمزنندهاند. این ترکیب باعث میشود لحظات شکننده و لحظات خشن، هر دو بهیکاندازه تأثیرگذار باشند.
مضمون محوری؛ از پوچی تا معنا
درونمایه مشترک همه داستانها، جستوجوی معنا در دل پوچی است. شخصیتها اغلب در نقطهای از زندگی ایستادهاند که گذشتهشان را باختهاند و آیندهای هم پیدا نیست. در چنین فضایی، هنر، عشق – حتی اگر شکستخورده – و اراده، حکم اکسیژن را دارند. این همان جایی است که جهانبینی مطهریزاده رنگ فلسفی پیدا میکند: قبول تاریکی، اما نه پذیرش خفگی در آن.
نقطه قوت و نقطه چالش
قوت اصلی کتاب، صداقت عاطفی و بیواسطگیاش است. این داستانها اهل تظاهر نیستند و از ژستهای روشنفکری تهیاند؛ همین بیپیرایگی، ارتباطی عمیق با خواننده ایجاد میکند. چالش اما در ریتم یکدست و تمهای مشابه بعضی داستانهاست، که ممکن است برای خوانندهای که به تنوع در موقعیتها عادت دارد، حس تکرار ایجاد کند. هرچند این یکنواختی تا حدی به انسجام کلی جهان داستانی کمک کرده است.
سفری به اعماق روان
«زایمان در چهارراه مولوی» نه صرفاً یک مجموعه داستان، بلکه سفری به اعماق روان انسانهایی است که در حاشیه شهر و حاشیه زندگی دستوپا میزنند. این کتاب یادآوری میکند که حتی در میانه چهارراههای شلوغ و خفقانآور، جایی برای زایمان دوباره وجود دارد، به شرط آنکه جرأت خلق و تغییر را داشته باشیم.
دیدگاهتان را بنویسید